غراره

معنی کلمه غراره در لغت نامه دهخدا

( غرارة ) غرارة. [ غ َ رَ ] ( ع مص ) به معنی غِرَّة. ( منتهی الارب ). غفلت. ( از اقرب الموارد ). غافل شدن و غفلت ورزیدن. ( برهان قاطع ). غافل شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || نوجوان بودن. حداثت سن : کان ذلک علی غرارتی ؛ ای حداثة سنی. || غرارت. عشقبازی پس از آزمودگی. غَرّ. ( از اقرب الموارد ) :
اگرچه آن دل پاکت دریغ است
که بندی در مهمات غرارت.سیدحسن غزنوی ( دیوان چ مدرس رضوی ص 8 ).|| غره دار گردیدن و سپید شدن روی. ( منتهی الارب ): غَرَّوجهه ؛ صار ذاغرة و حسن. غرر. غرة. || سفیدی. سفید شدن. غرر. غرة. || شریف گردیدن. ( از اقرب الموارد ). || ناآزموده کار شدن جوان. ( منتهی الارب ). ناآزموده و بی تجربه شدن. ( از اقرب الموارد ). ناآزموده گشتن از روزگار. ( برهان قاطع ). ناآزمودگی. ( دهار ). کار ناآزموده کردن. ناشی گری. بی تجربگی. || فریب خوردن. ( غیاث اللغات ).
غراره. [ غ َ رَ / رِ ] ( اِ ) آب در دهن کردن و جنبانیدن برای پاک شدن دهن ، و آن را به عربی مضمضه گویند. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) . به هندی کلی گویند. ( جهانگیری ) :
اگر گهی به زبانم حدیث توبه رود
ز بی طهارتی آن را به می غراره کنم.حافظ.
غراره. [ غ ِ رَ / رِ ] ( اِ ) نوعی از سلاح جنگ است و آن را در روز جنگ پوشند و بعضی گویند غراده به دال است و آن به معنی خود آهنین باشد. ( برهان قاطع ). نوعی از سلاح ، لیرْدْ. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم چ 1 آقای مدرس ص 191 و حاشیه آن ). نوعی از پوشش سلاحی.( فرهنگ رشیدی ). پیراهنی را که در زیر زره پوشند، غِلاله گویند. ( انجمن آرا ) ( اقرب الموارد ) :
به جان نو شو که چون نو گشت برّت
نه باک است ار کهن باشد غراره.ناصرخسرو.بدین نیکوتن اندر جان زشتت
چو ریمازه ست در زرین غراره.ناصرخسرو. || جوال . ( غیاث اللغات ). جوالی را نیز گویند که آن را مانند دام از ریسمان بافته باشند و پنبه و پشم وکاه و سرگین و مانند آن در آن کنند و از جائی به جائی برند و در عربی به معنی جوال شبکه دار آمده است. ( برهان قاطع ). غراره بالکسر لا بالفتح ، جوال. کأنه معرب. ج ، غرائر. ( منتهی الارب ). جوالی که از رسنها سازندو کاه و غیره در آن کنند. بدین معنی عربی است ، لیکن صاحب صراح گفته : گمان می برم فارسی باشد. ( فرهنگ رشیدی ). جوال بزرگی که از موی بز ببافند . ( فرهنگ شعوری ). ولیحة. ( منتهی الارب ). الغرارة بالکسر و لایقال الغرارة بالفتح ، الجوالق. قال الجوهری و اظنه معرباً. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). فنیقة ظرفی است از نی و مانند آن که زنان در وی پنبه نهند. طور که از طناب کنند و در آن بر شتر و جز آن کاه زنند. و فی دعائهم ارانیک اﷲ علی البُلس ، و آن غراره ها باشد از پلاس آکنده از کاه ، کسی را که عقوبت کنند بر آن اشتهار کنند و ندا فرمایند. ( منتهی الارب ). دَجوب. تور کاه زنه. تور که در آن کاه زنند. تنگ. لنگه. تا. تای. عدل. وطیئة :

معنی کلمه غراره در فرهنگ معین

( ~. )(اِ. )جوالی که در آن کاه می ریزند.
( ~. ) [ ع . ] نک غرارت .
(غَ رِ یا رَ ) (اِ. ) عمل گرداندن آب در دهان برای شستشو.

معنی کلمه غراره در فرهنگ عمید

عمل گرداندن آب در دهان برای پاک شدن دهان و گلو، غرغره.
۱. لباسی که زیر خفتان می پوشیدند.
۲. جوال، تور کاه کشی.

معنی کلمه غراره در فرهنگ فارسی

( اسم ) جوالی که آن را مانند دام از ریسمان بافته باشند و پنبه و پشم و کاه و سرگین و مانند آن در وی کنند و از جایی به جایی ربند .

معنی کلمه غراره در ویکی واژه

نک غرارت.
عمل گرداندن آب در دهان برای شستشو.
جوالی که در آن کاه می‌ریزند.

جملاتی از کاربرد کلمه غراره

به جان نوشو که چون نوگشت پرت نه باک است ار کهن باشد غراره
هان ای کل تا زدم مزن لاف ای تو بره ریش . . . غراره
گر بره ای ز مشگ فرود آرد خر دره در غراره نمی یابد
بی زحمت غراره و انبار و توبره روزیّ خویش از عدم آباد می خورد
محتسبِ فراخ‌رو تنگ‌دلی چه می‌کند حوصله‌ای فراخ‌تر بایدش از غراره‌ای
چون ساغری پرداختم جامه حیا انداختم عشقی عجب می‌باختم با غره غراره‌ای
بعد از آن هیچ چاره نتوان کرد دیو را در غراره نتوان کرد