معنی کلمه حرا در لغت نامه دهخدا
و هن حری ً ان لایثبن عطیة
و انت حری ً بالنار حین تثیب.کسائی ( از اقرب الموارد ).
حرا. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) موضعی است. نصر گفته است که بادیه ای است مر کلب را. ( معجم البلدان ).
حرا. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) ابن ابی کعب انصاری. نام یکی از اصحاب است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
حرا. [ ح ُرْ را ] ( اِخ ) نام جائی در بادیه کلب است. ( معجم البلدان ).