حرا
معنی کلمه حرا در لغت نامه دهخدا

حرا

معنی کلمه حرا در لغت نامه دهخدا

حرا. [ ح َ ] ( ع اِ ) حَراة. ناحیه گشادگی میان سرای. گویند: نزلت ُ بحراه. || بانگ مرغان و غوغای آنها و یا غوغای عام است. ( منتهی الارب ). بانگ. ( مهذب الاسماء ). || کنام آهوان. || جای نهادن بیضه نعامه. ج ، احراء. گویند: لاتطر حرانا؛ ای لاتقرب ما حولنا. || ( ص ) سزاوار: بالحرا ان یکون ذاک ؛ یعنی سزاوار است که آن باشد. و انه لحرا بکذا؛ ای خلیق. و آن را در زبان تازی تثنیه و جمع نباشد. ( منتهی الارب ) :
و هن حری ً ان لایثبن عطیة
و انت حری ً بالنار حین تثیب.کسائی ( از اقرب الموارد ).
حرا. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) موضعی است. نصر گفته است که بادیه ای است مر کلب را. ( معجم البلدان ).
حرا. [ ح َرْ را ] ( اِخ ) ابن ابی کعب انصاری. نام یکی از اصحاب است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
حرا. [ ح ُرْ را ] ( اِخ ) نام جائی در بادیه کلب است. ( معجم البلدان ).

معنی کلمه حرا در فرهنگ عمید

۱. ناحیه، ساحت.
۲. گشادگی و فضای وسیع میان خانه.

معنی کلمه حرا در فرهنگ فارسی

نام جائی در بادیه کلب است

معنی کلمه حرا در فرهنگستان زبان و ادب

{Avicennia} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از حرّائیان درختی کوچک با حدود یازده گونه با برگ های متقابل خاکستری و گل های کوچک و منظم و کاسه و جام هم پوش و تخمدان فوقانی متـ . سینا

معنی کلمه حرا در دانشنامه عمومی

حَرّا ( نام علمی: Avicennia marina ) درختی از جامعه گیاهی مانگرو است. کلمه مانگرو اسم مرکبی است معرف اکوسیستم خاص در مناطق استوایی، حاصل از تجمع بسیار ویژه ای از گیاهان و جانوران در سواحل پست ، برکه ها و سواحل دریاها و در عین حال نشانگر و معرف درختان و درختچه های این گونه اکوسیستم ها نیز می باشد. این گیاهان در گروه گیاهان شوره زی قرار دارند.
حرا، گیاهی از تیره شاه پسند است. دانه آن روی درخت مادر می روید و نهال تولید می کند. سپس از درخت جدا می شود و داخل مرداب می افتد. جنگل حرا بر دریا و آب شور قرار دارد و این سازش با آب شور و شرایط نامناسب، از حرا یک گیاه استثنایی ساخته است.
گیاهان حرا برگهایی با ظاهر بیضی شکل و قاعده ای باریک ( دوکی شکل رویه سبز و براق دارند و پشت برگ ها نیز سفید یا خاکستری رنگ است. طول این برگ ها حدود ۵ تا ۵/۷ سانتی متر است. میوه حرا، بادامی شکل است و به یک خامه باریک منتهی می شود. ریشه های زانویی، شکل منظمی ندارند، اما گل حرا که از فرط کوچکی ناپیدا و غیر محسوس است، گلی به رنگ طلایی با ۴ گلبرگ، که هر گلبرگ بیشتر از چند میلی متر طول ندارد با عطری شیرین و خنک، که تا شعاع چند متری اطراف آن پراکنده می شود.
حرا نام درختی است در اندازه های ۳ تا ۶ متر با شاخ و برگ های سبز و روشن که در آبهای شور زندگی می کند و نام علمی اش ( Avicennia Marina ) منسوب است به ابن سینا دانشمند ایرانی جنگل حرا بر دریا و آب شور قرار دارد و این سازش با آب شور و شرایط نامناسب، از حرا یک گیاه استثنایی ساخته است.
گیاه حرا که گاه به عنوان علوفه خشک برای خوراک چهارپایان استفاده می شود، فواید شگفت انگیزی دارد. بافت ساقه، تنه و ریشه این درخت به گونه ای است که آب شور دریا را تصفیه و مواد مورد نیاز آن را جذب و بقیه مواد را دفع می کند. پوست حرا بر باسیل هانزن که موجب جذام می شود، مؤثر است. شیره درون آوندهای آن بر بیماری خشکی که بیماری پوستی ( شایع در منطقه هرمزگان ) تأثیری قابل توجه دارد. در صنعت از تانن موجود در حرا، برای تولید جوهر مازو استفاده می شود. چسب تخته و خمیر چوب از دیگر مصارف صنعتی آن است.
به روایتی این گیاه اسطوره ای که از اشک چشم آدم روییده است، حرا نام دارد و به افتخار دانشمند شهیر ایرانی، ابن سینااین نام را بر آن نهاده اند. این درختچه در سواحل و مرداب های ساحلی مصر، عربستان و سواحل جنوب ایران، دیده می شود.
معنی کلمه حرا در فرهنگ عمید
معنی کلمه حرا در فرهنگ فارسی

معنی کلمه حرا در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غَارِ: غار - شکاف کوه (سوراخ وسیعی است که در کوه باشد ، و مقصود از آن در "إِذْ هُمَا فِی ﭐلْغَارِ" غاری است که در کوه ثور قرار داشته ، و این غار غیر از غاریست که در کوه حرا قرار داشت و محل نزول اولین آیات قرآن کریم بر پیامبر صلی الله علیه وآله بود )
ریشه کلمه:
حرر (۱۲ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه حرا

از آه و اشک سینه و دامان باغ و دشت صحرای آتش آمد و دریای آب شد
زاهد به کنج محراب آورده روی طاعت عاشق گرفته قبله آن طاق ابروان را
احرامی هر کس بود از پرده پندار در کعبه رود از در بتخانه برآید
از باد فراز آمد و به دم شد آن مال حرامی چه باد و چه دم
درین ژرف صحرا که ماوای ماست خورش‌های ما صید صحرای ماست
مست گشتم خویش بر غوغا زنم چه چه باشد خیمه بر صحرا زنم
گرنه از آب سخن پیدا کنم سحر حلال در مدیحت بر تنم باد جهان بادا حرام
محراب ابروی تو ندیدست از آن سبب زاهد به کنج صومعه شبها نماز کرد
کریم بار خدایی‌ که اهل حکمت را به حکم عقل ز درگاه او سزد محراب
پس از او ددی از نژاد حرام امیه ورا باب و صالح به نام