معنی کلمه حدود در لغت نامه دهخدا
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه.سعدی ( بوستان ). || دَمها. لبه ها. تیزه ها : از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف حدود اصناف آن جمع می شکافتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 227 ). || ضلعهای مربع : و فرق میان ارکان و حدود آن است که ارکان ، چهار زاویه مربع باشد، و حدود، چهار پهلو مربع باشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 120 ). || اندازه ها : بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاه داشتی. ( تاریخ بیهقی ص 396 ). و با آنکه چنین حدود نگاه داشتی ، لجوجی بودی از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی ص 396 ). کسانی که دست بر رگ وی نهاده بودند... نخواستند که کار ملک بدست مستحق افتد که ایشان را بر حدود وجوب بدارد. ( تاریخ بیهقی ). || عقوبات مقدره شرعیه ، چنانکه حد زنا، لواط، سحق ، قیادت ، قذف ، سکر، فقاع ، سرقت ، محاربی ، ردّة، اتیان لبهائم و غیره. || حدود خانه ؛ فاصله های فرضی میان آن با خانه های دیگر. جهات . || سامانها. ثغور. || حدودالعد؛ احکام شرعیه. مناهی. || موانع. || تعریفات :
اینکه در وصف نیاید کرم و اخلاقست
ور بگویند وجوهش نتوان گفت حدود.سعدی.رجوع به مبادی علوم و نیز رجوع به قیاس و نیز رجوع به حد به معنی تعریف شود. حدود و تعریفات علوم را عده ای از دانشمندان جمع کرده کتابهای مستقل ساختند که چند شماره آن در الذریعه ج 6 صص 298-300 یاد شده است. || ( اصطلاح نجوم ) حدهای بروج. رجوع به التفهیم ص 409 به بعد و نیز رجوع به حد به اصطلاح نجومی در همین لغت نامه شود.