حالک

معنی کلمه حالک در لغت نامه دهخدا

حالک. [ ل ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حلک. سیاه. حانک : اسود حالک ؛ سیاهی سیاه. سخت سیاه. غراب حالک ؛ زاغ سیاه تیره. ج ، حوالک. ( مهذب الاسماء ).

معنی کلمه حالک در فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار تیره .

معنی کلمه حالک در فرهنگ عمید

بسیارسیاه، تیره.

معنی کلمه حالک در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- سخت سیاه ۲ - موحش هولناک

معنی کلمه حالک در ویکی واژه

بسیار تیره.

جملاتی از کاربرد کلمه حالک

و عن ابن عباس قال بینا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و معه جبریل ینادی اذا انشق افق السماء، فاقبل جبریل یدخل بعضه فی بعض فیتضاءل، فاذا ملک قد مثّل بین یدی النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فقال یا محمد ان اللَّه عز و جل یأمرک ان تختار بین نبی عبد او ملک نبی، فاشار الی جبرئیل بیده ان تواضع فعرفت انه لی ناصح فقلت عبدا نبیّا، فعرج ذلک الملک الی السماء. فقلت یا جبریل قد کنت اردت ان اسألک عن هذا، فرأیت من حالک ما شغلنی عن المسئلة فمن هذا یا جبریل؟ قال هذا اسرافیل خلقه اللَّه یوم خلقه بین یدیه صافّا قدمیه لا یرفع طرفه، بینه و بین الرّب عز و جل سبعون نورا ما منها نور یدنو منه الّا احترق، فاذا اذن اللَّه عز و جل فی شی‌ء من السّماء و الارض ارتفع ذلک اللّوح حتی یضرب جبینه فینظر فیه، فان کان من عملی امرنی به و ان کان من عمل میکائیل امره به، و ان کان من عمل ملک الموت امره به. فقلت یا جبرئیل و علی ای شی‌ء انت؟ قال علی الریح و الجنود. قلت و علی ای شی‌ء میکائیل؟ قال علی النبات و المطر؟ قلت و علی ای شی‌ء ملک الموت؟ قال علی قبض الانفس، و ما ظننت انه هبط الّا لقیام الساعة، و ما الذی رأیت منی إلّا خوفا من قیام الساعة.
لطیفه دیگر شنو ازین عجب‌تر: زمین که بار خلق میکشد مثلی است بارگیر حضرت دین را. مصطفی (ص) گفت: اجعلوا الدنیا مطیة تبلغکم الی الآخرة، و اجعلوا الآخرة دار مقرکم و محط رحالکم، و آسمان اشارت به بهشت است. و از طریق مجاورت عبارت از آن است که مصطفی (ص) گفته: انّ الجنّة فی السّماء.
در خبر است که رسول خدای (ص) در مسجد مدینه نماز می‌کرد، زنی اعرابیّه بگذشت، رسول (ص) را دید که در نماز بود تنها، در دل آن زن افتاد که بر متابعت رسول خدا دو رکعت نماز کند تا سعید ابد گردد، هم چنان کرد و رسول خدا (ص) از وی خبر نداشت و در نماز این آیت همی‌خواند: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» آن اعرابیّه که این از رسول خدای شنید بیفتاد و بیهوش شد، رسول خدا چون آن حسّ و حرکت بگوش وی رسید و جوش دل وی بشنید از نماز فارغ شد، بلال را گفت: علیّ بماء، آب خواست و بر روی وی می‌ریخت تا بهوش باز آمد، آن گه رسول گفت: یا هذه ما حالک؟
من دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشد بر چرخ همی‌گشتی سرمستک و خوش حالک
حسن مشکل پسند را مشکل و ناپسند افتاد که در ملک وجودی چنین منزل و مقر گزیند، لاجرم رایت نهضت بغایت سرعت برافراخت و چون پیک مسرع ماه که در لیل حالک قطع مسالک کند و تا صبح صادق سیر غواسق نماید.
هست در پیشم یکی نوسالگی خورد سالی عاقلی پر حالکی
تا بدین حالک دنیی نشوی غره که چنین با سلب و مرکب گلگونی
من نمی‌تونم اینطور ببینم که در یک گروه تنها یک شیوه رو به کار بگیریم درحالکیه میشه هرکار دیگه‌ای رو انجام داد. این که ما در گروه خودمون فقط دث متال کار کنیم غیرممکن هست؛ دث متال ریشهٔ سبکی ما هست، اما ما الان قاراش میش هستیم و سبک‌های مختلفی رو اجرا می‌کنیم و من معتقدم خسته‌کننده هست که یک گروه فقط هوی متال کار کنه.
رویت تابان چو صبح روشن مویت تاری چه لیل حالک
زمانه را نتوان دید بی‌امام زمان فکیف حالک یا دهر! ایّ مولاکی‏
چو بر دریا زند تیغ پلالک به ماهی‌گاو گوید کیف حالک