جواب دادن

معنی کلمه جواب دادن در لغت نامه دهخدا

جواب دادن. [ ج َ دَ ] ( مص مرکب ) پاسخ گفتن. جواب گفتن :
گر بلندت کسی دهد دشنام
به که ساکن دهد جواب سلام.سعدی. || پاسخ نوشتن :
هزار نامه پیاپی نوشتمت که جواب
اگرچه تلخ دهی در سخن شکرباری.سعدی.

معنی کلمه جواب دادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) جواب گفتن .

معنی کلمه جواب دادن در ویکی واژه

rispondere
گوش دادن

جملاتی از کاربرد کلمه جواب دادن

کیستند اینان که سلاح دارند؟ جواب دادند که ماایم سعد بن ابی وقاص و حذیفه، آمده‌ایم تا ترا پاسبانی کنیم. پس رسول خدا بخفت چنان که غطیط وی می‌شنیدیم، گفتا: و در آن حال این آیت فرو آمد: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. رسول خدا در آن خیمه بود از ادیم ساخته، سر بدر فرا کرد، و گفت: «انصرفوا ایها الناس! فقد عصمنی اللَّه، فلا ابالی من نصرنی و من خذلنی».
ایشان جواب دادند که: أَرْجِهْ وَ أَخاهُ، ای اخرهما و لا تقتلهما حتی تنظر ما امرهما: وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ، یعنی فرق الشرط فی الاعصار و البلدان و اقطار مملکتک، فیجمعوا لک السحرة و العلماء منهم، فیعارضوه بمثل سحره و یتّضح للعامة کذبه. فرعون قصد آن داشت که موسی را بکشد، اشراف قوم وی گفتند: او را مکش تا آن گه که مردمان را معلوم گردد که او دروغ‌زن است، جادوان را گرد کن تا همچون سحر وی سحر آرند و بر وی غلبه کنند و دروغ و سحر وی پیدا گردد و آن گه تو معذور باشی در قتل وی، در آن زمان جادوان سخت فراخ بود که فرعون در ممالک خویش در هر شهری جادوان داشت ایشان را ساخته از بهر کارهای معظم که در پیش آید.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا این چنان بود که مشرکان معاملت میکردند و بوقت حلول دین غریم بر مال بیفزودی، تا صاحب حق بر اجل بیفزاید، چون ایشان را گفتند این ربوا است و ربوا حرام است، جواب دادند که چون در اول بیع طلب ربح رواست در آخر که وقت حلول باشد هم رواست. اینست که رب العالمین گفت ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا. میگوید آن عقوبت و آن عذاب ایشان بآنست که گفتند، یعنی چنان دانستند و شمردند، که بیع همچون ربواست و ربوا همچون بیع، و چون هم نیست، که اللَّه تعالی بیع حلال کرد و ربوا حرام، فذلک قوله وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا.
وَ نادی‌ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی پیر طریقت گفته که درگاه حق عزیز است، و فنای قدس او عظیم، سراپرده قهر زده، و ایوان کبریا بر کشیده، و بساط عظمت گسترانیده، کس را نیست و نرسد که بستاخی کند بر آن بساط عظمت جز بفرمان. نبینی نوح را که بستاخی کرد، گفت: إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی تا او را جواب دادند که إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ موسی (ع) همچنین بر بساط جلال و عظمت انبساطی نمود بی‌دستوری دیدار خواست، گفت: «ارنی» جواب آمد که: لَنْ تَرانِی، باز مصطفی (ص) شب الفت و زلفت، شب قرب و کرامت که بحضرت اعلی رسید، و بساط جلال و عظمت دید، سر در پیش افکند و هیچ نگفت حرمت حضرت احدیت را و اجلال درگاه صمدیت را خاموش گشته، و گوش فرا داشته که تا فرمان چه آید، و دستوری چه دهد، ندا آمد که یا محمد سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی دستوری دادیم ترا زبان دعا و ثنا بگشای، و ما را بپاکی بستای، مصطفی (ص) در نگرست جلال و عظمت و کبریای الوهیّت بی‌نهایت دید، دانست که کمال ثنای مخلوق هرگز ببدایت جلال لم یزل نرسد، ثنای خود همچون چراغ دید در آفتاب و قطره در دریا، چراغ در آفتاب چه روشنایی دهد، و قطره در دریاچه افزاید، همین کلمت گفت: «لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک»
قالُوا جواب دادند قوم موسی موسی را: أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا ما را رنج مینمودند پیش از آنکه تو بما آمدی وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا و پس آنکه بما آمدی.
قالُوا آن مستضعفان جواب دادند إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (۷۵) ما بآن پیغام که وی را بآن فرستاده‌اند مصدقان و گرویدگانیم.
تنها ۲۰٪ بچه‌های دچار اوتیسم درست جواب دادند.
شیخ الاسلام گفت. کی وی بمصر شد، ششصد فرسنگ بیک سوال باسرافیل ٭ چون فرصت یافت پرسید از وی: هل تعذب الاشرار قبل الزلل؟ گفت مرا صبر ده سه روز. روز چهارم گفت: مرا جواب دادند: ار روا بود ثواب پیش از عمل، هم روا بود عذاب پیش از زلل. این بگفت و زعقهٔ بزدودر شورید، پس آن سه روز بزیست و برفت. شیخ الاسلام گفت: که آن سه روز جواب آن سه روز درنگ خواستن بود، اگر در وقت جواب دادی در وقت برفتی.
پس رسول ابراهیم را بخواندند و جواب دادند که ما رعیّتیم و خداوندی داریم، و رعیّت جنگ نکند. امیران را بباید آمد که شهر پیش ایشان است. و اگر سلطان را ولایت بکار است، بطلب آید یا کسی را فرستد. امّا بباید دانست که مردمان از شما ترسیده‌ شده‌اند بدانچه رفته است تا این غایت بجایهای دیگر از غارت و مثله‌ و کشتن و گردن زدن، باید که عادتی دیگر گیرید که بیرون این جهان جهان دیگر است. و نشابور چون شما بسیار دیده است و مردم این بقعت‌ را سلاح دعای سحرگاهان است. و اگر سلطان ما دور است، خدای، عزّ و جلّ، و بنده وی ملک الموت‌ نزدیک است.
موسی گفت: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً اللَّه میفرماید شما را که گاوی ماده بکشید. جواب دادند ایشان أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً از جواب این خصومت در گاو چیست؟ ما را می‌افسوس گیری از جفا کاری که بودند و غلیظ طبعی. چون حکمت در آن فرمان ندانستند اضافت سخریت با پیغامبر کردند، تا پیغامبر گفت.
و چون این خبر بامیر محمود رسید، در خیال افتاد و بدگمان شد هم بر خوارزمشاه و هم بر خانان ترکستان و درکشید و ببلخ آمد و رسولان فرستاد و عتاب‌ کرد با خان و ایلگ بدانچه رفت، جواب دادند که ما خوارزمشاه را دوست و داماد امیر دانستیم و دانیم، و تا بدان جایگاه لطف حال بود که چون رسولان فرستاد و با ما عهد کرد، از وی درخواست تا وی رسولی نامزد کند و بفرستد تا آنچه رود بمشهد او باشد، او تن درنداد و نفرستاد؛ و اگر امروز از وی بیازرده است واجب نکند با ما درین عتاب کردن، و خوبتر آنست که ما توسّط کنیم از دو جانب تا الفت‌ بجای خویش باز شود . امیر محمود این حدیث را هیچ جواب نداشت که مسکت‌ آمد، و خاموش ایستاد و از جانب خانان بدگمان شد.
غنی شهردار اسبق بیرجند می‌گوید: در انجمن شهر هم تصویب شد که نامه ای به یکی از مسئولان بلندپایه بیرجندی نوشته شود و از وی درخواست شود که برای این کار اقدام کند؛ لذا چون شهرداری قبلاً زمین قبرستان متروکه را به بانک ملی فروخته بود ایشان جواب دادند که زمین مربوط به من نیست و باید زمین را از بانک ملی بخواهید که این قضیه نیز در انجمن شهر مطرح و مقرر شد نامه ای برای واگذاری مقداری از کل زمین برای ساخت آرامگاه از مدیرعامل بانک درخواست شود. بنا به توصیه رئیس انجمن شهر این نامه را در قالب شعر نوشتم که آن اشعار به شرح ذیل است: