معنی کلمه جناح در لغت نامه دهخدا
- خفض جناح ؛ فروتنی.
|| بازو. || بغل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || جانب. ( منتهی الارب ). کرانه. || ناحیه. ( اقرب الموارد ). || ذات چیزی. ( منتهی الارب ). نفس چیزی. || آنچه از دُر بصورت جناح به رشته کشند. ( اقرب الموارد ). نوعی از نظم مروارید در پهنا یا مروارید دررشته کشیده. ( منتهی الارب ). || حمایت و پناه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || طایفه ای از چیزی. ( اقرب الموارد ). گروهی از هر چیز، و گاه به این معنی مضموم شود. آن گروه که بر دو سوی لشکر باشد برای استظهار. ( منتهی الارب ). کناره لشکر. بخشی از سپاه که در یکی از دو جانب ( راست و چپ ) قرار گیرد.
- جناح ایسر ؛ میسره. ( فرهنگ فارسی معین ) :
دو لشکر روبرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند.نظامی.- جناح ایمن ؛ میمنه.
|| روزن و دریچه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گوسپند ماده سیاه. || آماده ، گویند: نحن علی جناح السفر. || کلمه ایست که بدان گوسپندان را خوانند برای دوشیدن. ( منتهی الارب ). || فلان فی جناح طایر؛ کنایه از قلق و اضطراب است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رکبوا جناحی الطائر؛ دور شدند از وطنهای خود. ( منتهی الارب ). || رکب جناحی النعامة؛ کوشش کرد در کار. ( اقرب الموارد ).
- ذوالجناح ؛ شمربن لهیعة حمیری. ( منتهی الارب ).
- ذوالجناحین ؛ لقب جعفربن ابیطالب رضی اﷲعنه. وی در روز موته جنگید تا دو دستش قطع شد و بشهادت رسید. پیغمبر خدا فرمود خداوند بجای دو دست دو بال به وی عطا کرد که در بهشت بهر جا بخواهد پرواز کند. ( منتهی الارب ).
جناح. [ ج ُ ] ( ع اِ ) گروهی از هر چیز. ( منتهی الارب ). رجوع به جَناح شود. || گناه. ( منتهی الارب ). گویند معرب گناه است. ( اقرب الموارد ). بزه. ( ترجمان علامه ترتیب عادل ). ذَنْب. اثم : لا جناح علیکم ؛ باکی بر شما نیست. گناهی بر شما نیست. || میل. ( منتهی الارب ).
جناح. [ ج ُ ] ( اِ ) بلغت اندلس ، گلی است که آنرا بفارسی فیلگوش خوانند. ( برهان ). فیلکوس. راسن. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فهرست مخزن الادویة ). الانیون . || حرشف را نیز نامند. ( فهرست مخزن الادویة ).
جناح. [ ج ُ ] ( اِخ ) قصبه ایست از دهستان حومه بخش بستک شهرستان لار واقع در 30هزارگزی جنوب بستک و جنوب رود آسو و دامنه کوه تنگ خور. هوای آن گرمسیری ومالاریایی است. سکنه آن 3649 تن. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات ، خرما، دیمی و جزوی سبزیجات و شغل اهالی زراعت و کسب است. دبستان و پاسگاه ژاندارمری و راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).