مضموم

معنی کلمه مضموم در لغت نامه دهخدا

مضموم. [ م َ ] ( ع ص ) ضمیمه شده و افزوده شده. پیوسته شده و بهم جمع شده. ( ناظم الاطباء ) : و امروز که این تصنیف میکنم با این شغل است وبریدی بر این مضموم و از دوستان قدیم من است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 275 ). و دیگر کتاب هندوان بدان مضموم گردد. ( کلیله و دمنه ). || اسمی که دارای ضمه باشد. ( ناظم الاطباء ). || حرفی با پیش. حرفی با حرکت ضمه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه مضموم در فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - ملحق شده ، ضمیمه شده . ۲ - واژه ای که دارای ضمه باشد.

معنی کلمه مضموم در فرهنگ عمید

۱. جمع شده، گرد آورده شده.
۲. [نحو] کلمه ای که حرکت ضمه داشته باشد، ضمه دار.

معنی کلمه مضموم در فرهنگ فارسی

جمع شده، گرد آورده شده، کلمهای که حرکت ضمه داشته باشد، ضمه دار
( اسم ) ۱ - جمع کرده شده گرد آورده ۲ - حرفی که حرکت ضمه ( پیش ) دارد . ۳ - کلمه ای که حرف آخر آن ضمه ( پیش ) دارد .

جملاتی از کاربرد کلمه مضموم

آن گه گفت: عزّ و علا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ قراءة حفص و یعقوب بیا است. یعقوب بفتح یا و حفص بضمّ یا، و باقی همه بتاء مضمومه خوانند. و مخرج این کلمه مخرج وعید است، یعنی: ایبغون غیر دین اللَّه مع انّ مرجعهم الی اللَّه. روی عن ابن عباس: اذا استصعب دابّة احدکم، او کانت شموسا فلیقرأ فی آذانها أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ الی آخر الآیة.
قراءت حمزه «سیکتب» بیاء مضمومه است، «و قتلهم» بضم لام. و «یقول ذوقوا» بیا.
«و سزد از جلالت آن جانب کریم که رسولان را آنجا دیر داشته نیاید و بزودی بر مراد بازگردانیده شود، که مردم دو اقلیم بزرگ چشم بدان دارند که میان ما دو دوستی قرار گیرد. چون رسولان را بر مراد بازگردانیده شود، با ایشان باید که رسولان آن جانب محروس‌ مضموم‌ گردند که تا چون بحضرت ما رسند، ما نیز آنچه شرط دوستی و یگانگی است، چنانکه التماس‌ کرده آید، بجای آریم باذن اللّه عزّوجلّ‌ .
«قالَ» داود: «لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلی‌ نِعاجِهِ» ای مضمومة الی نعاجه.
آن شخص گفت: این را نقطه مزن. شاعر گفت: یک جا قافیه مضموم است و یک جا مکسور. گفت: بنگرید این چه نادان مردیست، من می گویم نقطه مزن وی اعراب می کند‍
«فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما» قرأ نافع و ابو عمرو «یُبْدِلَهُما» بالتّشدید و کذلک فی النّور: «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ» و فی التّحریم: «أَنْ یُبْدِلَهُ» و فی القلم: «أَنْ یُبْدِلَنا» و قرأ الباقون «یُبْدِلَهُما» بالتّخفیف و کذلک فی الجمیع الّا ابن عامر و حمزة و الکسائی و حفص عن عاصم فانّهم قرءوا فی النّور وحده بالتّشدید و فی الباقی بالتّخفیف، و الوجه انّ بدّل مثل ابدل و کلاهما قد جاء فی القرآن و التّبدیل فیه اکثر من الإبدال و المعنی اردنا ان یرزقهما اللَّه ولدا یکون، «خَیْراً مِنْهُ زَکاةً» ای اتمّ صلاحا و اطهر دینا، «وَ أَقْرَبَ رُحْماً» قرأ ابن عامر و یعقوب «رُحْماً» بضمّ الحاء و قرأ الباقون «رُحْماً» بسکون الحاء و الوجه انّ رحما و رحما واحد و المضموم عینه اصل و المسکّن مخفّف منه و کالشّغل و الشّغل ای رحمة و عطفا الرّحم و الرّحمة و المرحمة بمعنی واحد.