جسته جسته

معنی کلمه جسته جسته در لغت نامه دهخدا

جسته جسته. [ ج َ ت َ / ت ِ ج َ ت َ / ت ِ ] ( ق مرکب ) کم کم.سند آن در لفظ زبان شکسته بیاید. ( آنندراج ). تک تک. گاه گاه. یک یک. ( یادداشت مؤلف ). یواش یواش. تدریجاً. ( فرهنگ نظام ): جسته جسته اخباری میرسد. جسته جسته اطلاعاتی به ما میرسد. جسته جسته اشعار خوب هم درین دیوان دیده میشود. جسته جسته آواز توپی شنیده میشد. جسته جسته حرفهایی از او مسموع شد. ( از یادداشتهای مؤلف ).

معنی کلمه جسته جسته در فرهنگ معین

(جَ تِ. جَ تِ ) (ق . ) اندک اندک ، تدریجاً.

معنی کلمه جسته جسته در فرهنگ فارسی

کم کم سند آن در لفظ زبان شکسته بیاید . تک تک گاه گاه .

معنی کلمه جسته جسته در ویکی واژه

اندک اندک، تدریجاً.

جملاتی از کاربرد کلمه جسته جسته

دایم به یک قرار بود بیقراریم بیطاقتی سپند مرا جسته جسته نیست
زان سپاه بیکران رفتند ازین دریای خون جسته جسته همچو بز معدود چندی بر کنار
صائب تمام شعر تو یکدست و تازه است این قسم شعرها نتوان جسته جسته گفت
به فال گوش رمیدن نشسته طاقت ما که گوشها ز سخنهای جسته جسته پر است
کمال ار به آتش برد چون سپندت مگو با کس این سر مگر جسته جسته
نتوان به ما رسید ز غمازی نشان نقش پی رمیده دلان جسته جسته است
تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت غماز رنگ هم به زبان شکسته گفت
تا عشق تو شد رام به دل، حرف خرد نقلی‌ست که جسته جسته می‌آید یاد
توان به بال رمیدن گذشت از عالم که جسته جسته ز آتش کند گذار سپند
نیم سپند که فریاد جسته جسته کنم مسلسل است مرا بر سر زبان فریاد