جریر

معنی کلمه جریر در لغت نامه دهخدا

جریر. [ ج َ ] ( ع اِ ) مهار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مهار یا آنچه بخصوص از پوست تافته شده و بر بینی اسب و شتر سخت کنند. ( از متن اللغة ). و منه خلو بین جریر والجریر ای اترکوا له زمامه. ( ازاقرب الموارد ). || رسن چرمین گلوی شتر یارسنی که شتر را بجای افسار باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رسنی است مر شتر را بجای افساردیگر دواب و آن غیر از مهار است. ( از معجم البلدان )( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). رسن که در گردن شتر کنند. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). || رسن تافته. ( از متن اللغة ). و فی الحدیث «لولا ان یغلبکم الناس علیها لنزعت معکم حتی یؤثر الجریر بظهری ». که مقصود از جریر رسن است. ( از اقرب الموارد ). || رسن چرمین مانند مهار. ج اَجِرَّة و جُرّان. ( متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جِرّان. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ جریرةبه معنی گناه ؛ گناه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) نام موضعی است که در عصر عبداﷲبن زیاد در آن جنگی روی داد. ( از معجم البلدان ).
جریر. [ ج ُ رَ ] ( اِخ ) نام موضعی است بنزدیک مکه. ( از معجم البلدان ).
جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) از عمال ابومحمد موسی الهادی خلیفه عباسی است. ( از النقود العربیة ص 123 ).
جریر. [ ج ُ رَ] ( اِخ ) بنو جریر. از محال بصره است. و نسبتی بقبیله ای که به آنجا نزول کرده بود. ( از معجم البلدان ).
جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) یا ابوجریر. بغوی و ابن منده به این ضبط آورده و آن را محقق ندانسته و در ضبط درست کلمه حریز با حاء مهمله و در آخر زای معجمه میباشد. ( از الاصابة فی تمییز الصحابة ). و رجوع به حریز شود.
جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) مکنی به ابوعروة. وی از روات مجهول الحال بود و سلیمان بن بلال از او روایت دارد. ( از لسان المیزان ).
جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن ابوعطاء. از روات بود. ابن عدی از ابن معین نقل میکند که او را نمی شناسم. ( از لسان المیزان ).
جریر. [ ج َ ]( اِخ ) ابن احمدبن ابی داود . او این ابیات را از قول یعقوب بن داود انشاء کرد:
طلق الدنیا ثلاثاً
اطلب زوجا سواها
انها زوجة سوء
لاتبالی من اتاها.
رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب ص 121 شود.
جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن ارقط... از صحابه بود و ابن منده از طریق یعلی بن اشدق از او روایت کرد ولی متروک است. ( از الاصابة فی تمییز الصحابة ).

معنی کلمه جریر در فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) رسنی که شتر را به جای افسار باشد. ۲ - (ص . ) جاری ، روان . ۳ - تندزبان ، گویا.

معنی کلمه جریر در فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) رسنی که شتر را بجای افسار باشد. ۲- ( صفت ) جاری روان . ۳- تند زبان گویا.
ابن یزید بن خالد بن عبدالله قسری یکی از خطبای زبان عرب بود . وی خطیبی نبیل و خوش بیان و از عمال ابو جعفر منصور خلیفه عباسی بود .

معنی کلمه جریر در فرهنگ اسم ها

اسم: جریر (پسر) (عربی) (تلفظ: jarir) (فارسی: جَرير) (انگلیسی: jarir)
معنی: جاری، روان، تندزبان، گویا، ( اَعلام ) ) نام پدر محمّد ابن جَریر طبری: [ هجری] معروف به جَریر طبری، مورخ و مفسر ایرانی ساکن بغداد، مؤلف تاریخ طبری و تفسیر طبری ( هر دو ترجمه )، هر دو به عربی، ) جریر: [، قمری] شاعر عرب، که در هجو مخالفانش مشهور بود، دیوانش چاپ شده است، ( در اعلام ) نام پدر محمد بن جریر طبری از بزرگترین مورخان ایران، نام دانشمند معروف و مؤلف تاریخ طبری

معنی کلمه جریر در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جریر (ابهام زدایی). جریر ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • جریر بن عبدالله بجلی، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و از مردان مشهور نیمه نخست سده یک قمری• جریر بن مسعود حضرمی، از سپاهیان عمر بن سعد در جنگ با امام حسین• جریر بن یزید ریاحی، فرزند یزید ریاحی و از یاران باوفای سیدالشهدا (علیه السلام)• جریر بن عطیه، شاعر معروف عرب• جریر بن عبدالحمید، محدّث مشهور قرن دوم
...

معنی کلمه جریر در ویکی واژه

رسنی که شتر را به جای افسار باشد.
جاری، روان.
تندزبان، گویا.

جملاتی از کاربرد کلمه جریر

ابن جریر طبری این حدیث را مرفوع از حذیفه نقل می‌کند (یعنی فقط حذیفه این حدیث را گفته)، لذا گفته شده جزو روایات مستحکم نیست
پیشینه حضور ارمنیان در تفلیس به سده ششم میلادی می‌رسد. در سده نهم میلادی، در دوران حکومت اعراب در آسیای صغیر به سبب پناهنده شدند ارمنیان منطقه ساسون در دوران حکومت عرب‌ها در آسیای صغیر، جمعیت ارمنی تفلیس افزایش یافت. محمد بن جریر طبری می‌نویسد که در ۸۵۳ میلادی در دفاع از شهر در برابر حمله اعراب، ارمنیان نیز شرکت داشتند. پس از انقراض حکومت دودمان باگراتونی به سبب وضعیت نامطلوب حاکم، شمار ارمنیان در تفلیس افزایشی محسوس یافت. اما تا اواخر سده‌های میانی وجود جامعه بزرگی از ارمنیان گزارش نشده‌است.
پست و بی معنی است با جود تو و الفاظ من همت یحیی و جعفر - شعر اعشی و جریر
کرد پنداری دلشرا ایزد از عقل خلیل کرد پنداری تنشرا ایزد از جان جریر
نظام سخن را خداوند دو جهان دل عنصری داد و طبع جریرم
دینوری با افرادی همانند یوسف بن حسین رازی، عبدالله خرار، محمد جریری، ابن عطا آدمی، رویم بغدادی و جنید بغدادی مصاحبت و مکاتبه داشته‌است.
طبق نظر مُحدث مشهور اهل سنت، محمد جریر طبری (مورخ بزرگ و مؤلف تاریخ طبری)، نامه اَحنف بن قیس به خلیفه (عمر بن خطاب) او را عمیقاً در مورد پیروزی‌های درخشان در شمال ایران و در نتیجه مجاور شدن با تُرکان در آینده نگران کرده بود. خلیفه نتوانست اندوه خود را پنهان کند و صراحتاً به همراهانش گفت: «من آرزو می‌کردم هرگز لشکری به خراسان نفرستاده بودم و ای کاش رودخانه ای از آتش بین ما قرار داشت». اَحنف بن قیس (فاتح شمال ایران) و سردار مقتدر خلیفهٔ دوم، زمانی که خاقان پادشاه ترکان در مرز ظاهر شد، همین سیاست «عدم درگیری» و «خشمگین ننمودن» را نسبت به ترکان در پیش گرفت.
طرازِ دفترِ تاریخ ساختی سیَرَت اگر به‌ عصر تو بودی محمد بن جریر
ابو احمد عسکری، حسن بن عبدالله بن سعید بن إسماعیل بن زید بن حکیم عسکری از پیشوایان ادب است. به گفتهٔ مورخینی چون محمد بن جریر طبری، ابو احمد عسکری متبحر در علوم دیگر هم بود این توانای‌های او باعث شد که در مدارس عسکر مکرم (شهر لشکر) شاگردانی چون ابوهلال عسکری را تربیت کند.
با کمیتِ قلم من فکند نعل کمیت با ضمیرم نکند جرأت اندیشه جریر
قال ابن جریر لیس فیه میل عن الحقّ الی الباطل و عن الاستقامة الی الفساد.
کسی را که یزدان کند مدح ذاتش چه جای صغیر و جریر و فرزدق
چنین خواندم این قصهٔ دلپذیر ز اخبار تازی و کتب جریر
دوباره طوطیکان بر فنون سرو بنان همی سرایند از چامه جریر ولبید
بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ جریری گفت: اندر رموز این آیت: مرجع العارفین فی اوائل البدایات الی الحق، و مرجع العوام الیه بعد الایاس من الخلق. عارفان در اول کار در بدایت احوال با حق گریزند، و دل در خلق نبندند، و اسباب نه بینند، و عامه خلق در اسباب پیچند، و دل در خلق بنندند، بعاقبت چون از خلق نومید شوند بحق باز گردند.