جرعه کش

معنی کلمه جرعه کش در لغت نامه دهخدا

جرعه کش. [ ج ُ ع َ / ع ِ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) جرعه نوش. رجوع بجرعه کشیدن و جرعه نوش شود :
عقل جگر تفته ای است همت خشک آخوری است
جرعه کش جام او زله برخوان او.خاقانی.دادگرا فلک ترا جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه بخون چو لاله باد.حافظ ( از بهارعجم ).راهم مزن بوصف زلال خضر که من
از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم.حافظ.حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است.حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 38 ).خونین جگران را چه غم از ناز و نعیم است
عاشق که بود جرعه کش دوست ندیم است.فغانی شیرازی ( از ارمغان آصفی ).

معنی کلمه جرعه کش در فرهنگ معین

( ~. کِ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) ریزه خوار، طفیلی .

معنی کلمه جرعه کش در فرهنگ فارسی

جرعه نوش .

معنی کلمه جرعه کش در ویکی واژه

ریزه خوار، طفیلی.

جملاتی از کاربرد کلمه جرعه کش

تا شده نور علی جرعه کش محفل دل محفل آرای دلش سید رندانه ماست
تا که در دیر شدم جرعه کش پیر مغان در حرم طنطنه حشمت و تمکین منست
آن ساقی باقی که پی جرعه کش او خورشید قدح ساز و فلک شیشه گر آید
ز فیض جام تو جامی مدام جرعه کش است بلی نصیب بود خاک را ز کاس کرام
زمزم از حاجی و سرچشمه حیوان از خضر لب ما جرعه کش از چاه زنخدان تو بس
هر کس که هست جرعه کش جام لعل توست گر شیخ پارساست و گر رند می پرست
آن زمان، تلخی زمانه چشد باید از جام زهر، جرعه کشد
روز ازلم قرعه چو در جرعه کشی رفت زاهد تو بگویم که در این فال چه تدبیر
هرکه یک جرعه کشید از می لعل لب او آب حسرت چو صراحی بدهان باز آورد
بلکه ز جان نیز مجرد شوم جرعه کش باده سرمد شوم