رندانه. [ رِ دا ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) چون رندان. مانند رندان. در حالت و هیئت و افکارو عقاید مانند رندان. رجوع به رند شود : پیچیده یکی لامک رندانه به سر بر بربسته یکی گزلک رومی به کمر بر.سوزنی.همچو حافظ برغم مدعیان شعر رندانه گفتنم هوس است.حافظ.رندانه کرد عقل که از بزم دور رفت مسکین حریف شیشه آتش زبان نبود.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه رندانه در فرهنگ عمید
۱. مانند رندان: همچو حافظ به رغم مدعیان / شعر رندانه گفتنم هوس است (حافظ: ۱۰۲ ). ۲. (قید ) از روی رندی و زیرکی.
معنی کلمه رندانه در فرهنگ فارسی
با رندی بطور رندی : [[ رندانه جواب داد ]] . چون رندان مانند رندان
جملاتی از کاربرد کلمه رندانه
در کوی خرابات مغان رندانه سرمست به خاک ره فتادیم دگر
دمبدم رندانه چون نور علی فیض بخش جمله رندان منم
گر وصل او را طالبی رندانه در میخانه آ از باده جام فنا مستانه شو، مستانه شو
با ما مکن از سبحه و دستار حکایت رندانه سخن گوی ز زلف و رخ دلدار
ساقی سرمست ما رندانه جام می به دست آمده در بزم ما از رخ نقاب انداخته
در اثرپذیری حافظ از قرآن تردیدی نیست. انقلابِ حافظ در غزل، که همانا سرودنِ ابیاتِ معناً مستقل باشد، تحتِ تأثیرِ سبکِ قرآن بوده است. در عین حال، حافظ فرهنگ باستانی و فرهنگ اسلامی ایران را با دین، کلام، فلسفه و عرفان پیوند داد و در شعرش متبلور ساخت. او عناصر جهانبینی رندانهاش را وامدارِ فردوسی، خیام، سنایی، عراقی، عطار و مولوی است. بهگزارش خرمشاهی، حافظ از ۲۵ شاعر اثر پذیرفتهاست. این اثرپذیریها هم جنبههای لفظی و هم جنبههای محتوایی داشته است.
ای من خراب طورک رندانه تان شوم من خاک راه جلوهٔ مستانه تان شوم
شوخ طبعان چو سویدا به دلت جای دهند بسکه جویا سخنکهای تو رندانه شده است
نهادی سر به بد مستی و با دستار آشفته به بازار آمدی خوش بادهٔ رندانهای خوردی
جام وحدت بنوش رندانه ذوق این می ز باده نوشان پرس
رندانه در خرابات پیوسته در طوافیم جز قول نعمت الله شعری دگر نخوانیم