معنی کلمه جده در لغت نامه دهخدا
ان الشباب والفراغ والجدة
مفسدةُ للمرء ای مفسدة.
|| ( اصطلاح منطق ) در اصطلاح منطق ، یکی از مقولات عشر ارسطو. و آن نسبت جسمی است به جسم دیگر که منطبق بر سطح آن یا بر جزئی از سطح آن است مثل هیئتی که از پوشیدن قبا یا کفش برای انسان و پوست بر درخت حاصل میشود و آن را ملک و له و ذو نیز نامند. خواجه نصیرالدین طوسی آرد: مقوله جده و ملک و له ، این هر سه نامهای این مقوله است. [ از مقولات عشر ] و آن نزدیک متقدمان بودن چیزی است چیزی را، مانند علم و شجاعت و صحت و جمال و مال و فرزند و مکان و امثال آن زید را. و بنزدیک متأخران هیأتی است که جسم را باشد بسبب نسبت او با ملاصقی یا محیطی یا شاملی که منتقل باشد به انتقال آن جسم ، مانند تلبس و تسلح و تقمص و تزین و تنعل و غیرآن ، و بعضی از آن ذاتی بود چون بودن حیوان در پوست خود. و بعضی عرضی بود، چون پوشیدگی بجامه. و بعضی کلی بود چون پوشیدگی بکل. و بعضی جزوی بود چون پوشیدگی بجزو. ( اساس الاقتباس ص 51 ). در نشریه دانشکده ادبیات تهران چنین آمده است : مقوله ملک یا جده یا له : دانای یونان ارسطو، اجناس عالی ماهیات مختلف را به ده مقوله منقسم ساخته است. ( یک مقوله جوهر و نه مقوله ٔعرض ). و حتی نخستین رساله ارغنون مستقلاً ببحث از همین مقولات عشر اختصاص دارد. و در الهیات نیز شرحی مستوفی راجع به این مقولات و اقسام هر یک آمده است. در مقاله حاضر درباره یکی از آن مقولات که در کتب اسلامی بسه نام «ملک » و «جده » و «له » خوانده شده بحثی مختصر ایراد میشود: این مقوله را در کتب اسلامی غالباً چنین تعریف کرده اند که : نسبت شیئی بشیئی دیگری است که محیط بر کل آن یا بعض آن باشد. بنحوی که با حرکت و انتقال محاطٌ به ، محیط نیز منتقل شود. مانند نسبت انسان با لباس یا انگشتری یا موزه اش. ابن سینا در منطق شفا فرماید: «و اما مقولة الجدة فلم یتفق لی الی هذه الغایة فهمها.... و یشبه ان یکون غیری یعلم ذلک. فلیتأمل ذلک من کتبهم ... و عنی به انه نسبة الی ملاصق ینتقل بانتقال ماهو منسوب الیه فلیکن کالتسلح و التنعل و التزین و لبس القمیص. و لیکن منه جزوی و کلی و منه ذاتی کحال الهرة عند اهابها، و منه عرضی کحال الانسان عند قمیصه ». و در الهیات شفا که مقولات عشررا بتفصیل هرچه تمامتر مورد بحث قرار میدهد، از جده سخنی بمیان نمی آورد. و در کتاب النجاة قریب بهمان مضمون گوید: «و الملک و لست احصله » و آنگاه با لحنی ترددآمیز میفرماید: «و یشبه ان یکون کون الجوهر فی جوهر آخر یشمله و ینتقل بانتقاله مثل التلبس و والتسلح ». و در الهیات دانشنامه ٔعلائی گوید: «و اما ملک بودن چیزی مر چیز را بود، و این باب مرا هنوز معلوم نشده است » .