معنی کلمه جبروت در لغت نامه دهخدا
جبروت. [ ج ُ ] ( ع اِمص ) جَبَروت. کبریاء. ( منتهی الارب ). رجوع به جَبَروت شود.
جبروت. [ ج َ ب َ ] ( ع اِمص ) بزرگواری. ( مهذب الاسماء ) ( السامی ). عظمت. کبر. ( اقرب الموارد ). عظمت و بزرگی. تکبر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).عظمت. بزرگی. تکبر. کیاباد. نخوت. ( ناظم الاطباء ). کبر. سرکشی. کبریا. جبریاء. ( منتهی الارب ). جَبْروت جُبْروت. ( اقرب الموارد ). کلمه عربی دخیل است و از آرامی گرفته شده است. ( از نشوءاللغة ص 49 ). || قدرت. سلطة. ( اقرب الموارد ). احتشام. استقلال. ( ناظم الاطباء ): ذی الاَّلاء والجبروت. ( تاریخ بیهقی ص 298 )... بساحت جبروت او نینجامد. ( سندبادنامه ص 2 ). || ( اِ ) آسمان. ( ناظم الاطباء ). || جلال و جبروت ، از اتباع. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح ) جبروت یا عالم جبروت ؛ عالم عظمت و جلال اسمای صفات الهی و مرتبه وحدت را گویند که حقیقت محمدی است و تعلق بمرتبه صفات دارد. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مقابل ناسوت و لاهوت و ملکوت : و لما انفتحت ابصارهم وجدوا اﷲ مرتدیا بالکبریاء اسمه فوق نطاق الجبروت ، تحت شعاعه قوم ینظرون. ( حکمةالاشراق چ هانری کربن ص 246 ). مقابل عالم لاهوت. مقابل عالم ناسوت. مقابل عالم ملکوت. در اصطلاح صوفیان عالم کروبیان یعنی عالمی که در آن جز اراده و مشیت الهی اراده ای حکمفرما نیست. شیخ شهاب الدین سهروردی گوید: عوالم نزد حکما سه باشد: عالم عقول ، که عالم جبروت است و عالم نفوس که عالم ملکوت و عالم ملک که عالم اجرام است. ( رسالة فی اعتقادالحکماء تألیف شیخ شهاب الدین سهروردی ص 270 ).
بعقیده ابوطالب مکی ، جبروت عالم عظمت است که منظور از آن عالم اسماء و صفات الهیه است و بعقیده اکثر عالم اوسط است که برزخ و محیط بتمام امریات میباشد. ( از تعریفات ).
در کشاف اصطلاحات الفنون چنین آمده : و در مجمعالسلوک گوید ملکوت در اصطلاح شرع عبارت است از برتر از عرش الهی تا زیر زمین و آنچه از اجسام و معانی و اعراض بین عرش و زمین باشد. و جبروت ماسوی ملکوت را نامند، چنانکه دیلمی گفته. و برخی از بزرگان گفته اند که بندگان تا درین جهان هستند از خود اختیاری دارند. بمجرد آنکه بعالم ملکوت انتقال یافتند همگی اختیار از دست داده و مجبور شوند که جز خواست او جل ثناؤه چیزی نخواهند و بغیر از اراده او تعالی شأنه پیرامون هیچگونه اراده ای نگردند. و بعبارت دیگر: