ثلج. [ ث َ ] ( ع اِ ) برف. و آن در سیم سرد و در دوم خشک و مسکّن درد دندان حارّ و اخراج کننده زلوی در حلق مانده و جهت کرم معده و تقویت هضم معده حاره و تبهای حاره و جرب و حکه و ضماد او بر پیشانی جهت قطع رعاف و آشامیدن او باعث اجتماع حرارت در معده و مخدر و معطّش و مورث سعال و مضر احشاء ضعیف مبرودین و صاحب اورام باطنی است و آب پرورده با او بهتر است و مصحلش قرنفل و عسل و از خواص او است که چون نمک با برف آمیخته بر شیشه پرآب بدستوری بگیرند که شیشه در آن پنهان شود در یک ساعت آب شیشه یخ گردد. ( تحفه حکیم مؤمن ). ج ، ثلوج. || ماء ثلج ؛ آب خنک. || بلاد ثلج ؛ یکی از هفت کشور و کشور هفتم است و منسوب است به ماه. || برف باریدن. || تر نهادن چیزی را یعنی خیساندن آن. تر کردن. || شادمان گشتن. || خنک دل شدن. گشاده دل گردانیدن. ثلج. [ ث َ ] ( اِخ ) بنوثلج ؛ قبیله ای است. ثلج. [ ث َ ل ِ ] ( ع ص ) خنک و سرد: ماء ثلج ؛ آب خنک. ثلج. [ ث َ ل َ ] ( ع مص ) ثلوج.آرام گرفتن دل. شاد شدن. || یقین کردن.
برف، ثلوج جمع، به معنی باروت وسنگ سرمه نیزگویند، ثلج چینی یاثلج صینی: شوره، شوره قلم، تباشین ( اسم ) برف ثلوج آرام گرفتن دل شاد شدن
معنی کلمه ثلج در ویکی واژه
برف.
جملاتی از کاربرد کلمه ثلج
و عن ابی امامة قال قال رسول اللَّه (ص): و کلّ بالشّمس سبعة املاک یرمونها بالثلج و لو لا ذلک ما اصابت شیئا الّا احرقته.
و قال وهب بن منبه انّ حول العرش سبعین الف صفّ من الملائکة صفّ خلف صفّ یطوفون بالعرش یقبل هؤلاء و یدبر هؤلاء فاذا استقبل بعضهم بعضا هلّل هؤلاء و کبّر هؤلاء و من ورائهم سبعون الف صفّ قیام ایدیهم الی اعناقهم قد وضعوها علی عواتقهم فاذا سمعوا تکبیر اولئک و تهلیلهم رفعوا اصواتهم فقالوا سبحانک و بحمدک ما اعظمک و اجلک انت اللَّه لا اله غیرک انت الاکبر الخلق کلّهم لک راجون و من وراء هؤلاء مائة الف صفّ من الملائکة قد وضعوا الیمنی علی الیسری لیس منهم احد الّا و هو یسبّح بتحمید لا یسبّحه الآخر ما بین جناحی احدهم مسیرة ثلاثمائة عام و ما بین شحمة اذنه الی عاتقه مسیرة اربع مائة عام و احتجب اللَّه من الملائکة الّذین حول العرش بسبعین حجابا من نار و سبعین حجابا من ظلمة و سبعین حجابا من نور و سبعین حجابا من درّ ابیض و سبعین حجابا من یاقوت احمر و سبعین حجابا من زبرجد أخضر و سبعین حجابا من ثلج و سبعین حجابا من ماء و سبعین حجابا من ما لا یعلمه الّا اللَّه عز و جل، قال و لکلّ واحد من حملة العرش و من حوله اربعة اوجه وجه ثور و وجه اسد و وجه نسر و وجه انسان و لکلّ واحد منهم اربعة اجنحة امّا جناحان فعلی وجهه مخافة ان ینظر الی العرش فیصعق و امّا جناحان فیهفو بهما لیس لهم کلام الّا التسبیح و التحمید و التکبیر و التمجید و عن ابن عباس رضی اللَّه عنه قال: لمّا خلق اللَّه سبحانه حملة العرش قال لهم: احملوا عرشی، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ ملک منهم من اعوانهم مثل جنود من فی السماوات من الملائکة و من فی الارض من الخلق فقال: احملوا عرشی، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ واحد منهم مثل جنود سبع سماوات و سبع ارضین و ما فی الارض من عدد الحصی و الثّری فقال: احملوا عرشی، فلم یطیقوا فقال: قولوا لا حول و لا قوّة الّا باللّه فلمّا قالوها استقلّوا عرش ربنا فنفذت اقدامهم فی الارض السابعة علی متن الثری و استقرّت و روی فکتب فی قدم ملک منهم اسما من أسمائه فاستقرّت اقدامهم. و فی بعض الرّوایات لا تتفکّروا فی عظمة ربکم و لکن تفکّروا فیما خلق فان خلقا من الملائکة یقال له اسرافیل زاویة من زوایا العرش علی کاهله و قدماه فی الارض السفلی و قد مرق رأسه من سبع سماوات و انه لیتضاءل من عظمة اللَّه حتی یصیر کالوصع. قوله: یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ای یسبّحونه بان یحمدوه، ای یعظّمونه بالحمد له و هو الاعتراف بالنعمة ان کلها منه، وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ای یهلّلونه. و قیل: یجدّدون الایمان به و قیل: یصدّقون بانه واحد لا شریک له. قال شهر بن حوشب: حملة العرش ثمانیة فاربعة منهم یقولون: سبحانک اللهم بحمدک لک الحمد علی حلمک بعد علمک و اربعة یقولون: سبحانک اللّهم و بحمدک لک الحمد علی عفوک بعد قدرتک.
وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ، جمهور المفسرین علی ان آدم (ع) نزل الی الارض و معه العلاة و المطرقة و الکلبتان و الإبرة و عن ابن عباس قال: ثلاثة اشیاء نزلت مع آدم (ع): الحجر الاسود و کان اشدّ بیاضا من الثلج. و عصا موسی و کانت من آس الجنة طولها عشرة اذرع. و الحدید.
الا یا ساکن الدار رأیت الثلج فی الدار فاوقد بیننا جمرین من خمر و من نار
أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ، کسایی و رویس و ابو جعفر: أَلَّا یَسْجُدُوا بتخفیف خوانند معنی بر الا یا هؤلاء اسجدوا، و باشد که وقف کنند و گویند: الا یا، آن گه ابتدا کنند و گویند: اسْجُدُوا لِلَّهِ و باین قرائت «الا» کلمه تنبیه است و «یا» حرف ندا است و منادی محذوف است و «اسجدوا» امری مستأنف است از جهت حق سبحانه و تعالی، میگوید: «الا» بشنوید و بدانید و آگاه باشید «یا» یعنی: ای قوم اسْجُدُوا لِلَّهِ شما سجود اللَّه را کنید بر شکر نعمت او تا چون ایشان نباشید که آفتاب سجود میکنند و شیطان کردار ایشان بریشان آراسته. و باقی قرّاء: أَلَّا یَسْجُدُوا بتشدید خوانند و معنی آنست که هلّا یسجدوا للَّه، و روا باشد که تعلّق بآیت پیش دارد یعنی فصدّهم عن السبیل لئلا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ ای المخبوء فِی السَّماواتِ من الثلج و البرد و المطر وَ الْأَرْضِ من الزّروع و الاشجار فیکون «فی» بمعنی من، و قیل یخرج الخبأ و الخبأ کل ما غاب ای یعلم غیب السماوات و الارض و یعلم ما یخفون و ما یعلنون بالسنتهم. و قرأ الکسائی و حفص ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ بتاء المخاطبة.
و قیل التقدیر: حق الامر الیقین. و الیقین علم یحصل به ثلج الصدر و یسمی برد الیقین و قیل هو علم یحصل بالدلیل.
و روی ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم: «لمّا وعد اللَّه موسی بن عمران الطور، ضرب بین یدیه صواعق و برق اربعة فراسخ فی اربعة فراسخ، فأقبل موسی فی زرمانقة موثقا وسطه بحبل ینادی لبّیک لبّیک و سعدیک. انا عبدک اتی لدیک، حتی صار الی الطور و هو یمیل یمینا و شمالا ینادی: مالی و لک یا ابن عمران؟ یا لیتنی لم اخلق. فأوحی اللَّه الیه ان قف فی سفح الجبل حتی یمرّ بک جنودی، فانّی لا اکلّمک و فی السّماوات احد، فنزل اهل السماء الدّنیا بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء الثّانیة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء الثالثة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء الرّابعة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء الخامسة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء السّادسة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل الکروبیون و حملة العرش، اقدامهم من ثلج و شدقهم من نار و أوساطهم من برد. فقال اللَّه له: سل. قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ. قال انّک لن ترانی و لن یرانی شیء الا مات. قال: ربّ فأراک و أموت. قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم و ذلک قول اللَّه تعالی: فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً.
فذاب الثلج و انهدم البناء و قد عزم الغریب علی الخروج
و فی بعض الاخبار انّ اللَّه عزّ و جل خلق من نور العرش مائة الف صف من الملائکة یطوفون حول العرش کما امر ابن آدم بطواف بیته الحرام، قال و حول العرش اربعة ابحر: بحر من لؤلؤ یتلألأ، و بحر من ثلج یلمع لمعانا، و بحر من ماء یفور، و بحر من نار تتلظی.