تیزدست

معنی کلمه تیزدست در لغت نامه دهخدا

تیزدست. [ دَ ] ( ص مرکب ) جلدکار و توانا و باوقوف و زورآور و قوی. ( ناظم الاطباء ). جلد. چالاک. چابک. جلددست. چالاک در کارکردن با دست. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ). رجوع به تیزدستی شود.

معنی کلمه تیزدست در فرهنگ معین

(دَ ) (ص مر. ) ماهر، استاد.

معنی کلمه تیزدست در فرهنگ عمید

چرب دست، سبک دست، چابک، ماهر.

معنی کلمه تیزدست در فرهنگ فارسی

جلد کار و توانا و با وقوف و زور آور و قوی جلد چالاک

معنی کلمه تیزدست در ویکی واژه

ماهر، استاد.

جملاتی از کاربرد کلمه تیزدست

به خون عالمی رنگین نشد از تیزدستیها خدا از چشم زخم آن تیغ مژگان را نگه دارد
جرأت به تیزدستی من فخر می کند ازکوهکن دلیر ترم در هلاک خویش
صد کمند انداز را زلفت به یک مو بسته بود تیزدستی های آن زلف پریشانت چه شد
نمی‌باید سلاحی تیزدستان شجاعت را که در سر پنجه خصم است شمشیری که من دارم
وصل آتش طلعتان چون برق باشد در گذر تیزدستی کن سپند خود درین مجمر گذار
چوخاقان جهان بستد از یزدگرد ببد تیزدستی برآورد گرد
سلاح جوهر ذاتی است شیرمردان را چه حاجت است به شمشیر تیزدستان را؟
دو طرّار هشیار و تو خفته مست پی کیسه ببریدنت تیزدست
چه حاجت است به شمشیر، تیزدستان را؟ که هست در کف دشمن مرا سلاح نبرد
فغان که خار علایق ز تیزدستی ها امان نداد که سازیم جمع دامن را