تیزدست
معنی کلمه تیزدست در فرهنگ معین
معنی کلمه تیزدست در فرهنگ عمید
معنی کلمه تیزدست در فرهنگ فارسی
معنی کلمه تیزدست در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تیزدست
به خون عالمی رنگین نشد از تیزدستیها خدا از چشم زخم آن تیغ مژگان را نگه دارد
جرأت به تیزدستی من فخر می کند ازکوهکن دلیر ترم در هلاک خویش
صد کمند انداز را زلفت به یک مو بسته بود تیزدستی های آن زلف پریشانت چه شد
نمیباید سلاحی تیزدستان شجاعت را که در سر پنجه خصم است شمشیری که من دارم
وصل آتش طلعتان چون برق باشد در گذر تیزدستی کن سپند خود درین مجمر گذار
چوخاقان جهان بستد از یزدگرد ببد تیزدستی برآورد گرد
سلاح جوهر ذاتی است شیرمردان را چه حاجت است به شمشیر تیزدستان را؟
دو طرّار هشیار و تو خفته مست پی کیسه ببریدنت تیزدست
چه حاجت است به شمشیر، تیزدستان را؟ که هست در کف دشمن مرا سلاح نبرد
فغان که خار علایق ز تیزدستی ها امان نداد که سازیم جمع دامن را