معنی کلمه چشم زخم در لغت نامه دهخدا
مرا چه نقصان گر جفت من بزاد کنون
بچشم زخم هزاران پسر یکی دختر.خاقانی.مبادا بی تو هفت اقلیم را نور
غبار چشم زخم از دولتت دور.نظامی.شد از گوشه چشم زخمی نژند
تب آمد شد آن نازنین دردمند.نظامی.ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یارب که بینم آن را در گردنت حمایل.حافظ.خوش دولتی است خرم و خوش خسروی کریم
یارب ز چشم زخم زمانش نگاه دار.حافظ.طایری بودم من و غوغای بال افشانیی
چشم زخمی آمد و بشکست در هم بال من.ملاوحشی ( از آنندراج ). || کنایه از آسیبی اندک و شکستی کوچک ، چنانکه در تداول عامه گویند: فلان کس را چشم زخمی رسیده یا چشم زخمی به نیروی ما رسید. و مراد آن است که فلانی مختصر بیماریی دارد یا نیروی ما شکست کوچکی خورده است. || تعویذ و حرز چشم زخم. دافع چشم بد :
آدمی با گنه شکسته تر است
پای طاوس چشم زخم سر است.سنائی.تیز خاری که در گلستان بود
از پی چشم زخم بستان بود.نظامی.رجوع به چشزخ و چشمزخ شود.