تیره روز

معنی کلمه تیره روز در لغت نامه دهخدا

تیره روز. [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) تیره بخت و تیره کوکب و تیره سرانجام ، کنایه از مدبر و بدبخت. ( آنندراج ). تیره روزگار. بدبخت. ( ناظم الاطباء ) :
یکی جفت تخته ، یکی جفت تخت
یکی تیره روز و یکی نیک بخت.اسدی ( گرشاسب نامه ).ز آفت روزگار بر خطرم
هر چه روز است تیره روزترم.خاقانی.اگر بینوائی بگرید به سوز
نگون بخت خوانندش و تیره روز.سعدی ( بوستان ).نخواهی که گردی چنین تیره روز
بدیوانگی خرمن خود مسوز.سعدی ( بوستان ).تیره روزان خوب می دانند صائب قدر هم
شام زلف آخر به فریاد غریبان میرسد.صائب ( از آنندراج ).مهر را تیره روز خواند مه
تا ترا ذوق گشت مهتاب است.ظهوری ( ایضاً ). || ( اِ مرکب ) روز تیره. احوال پریشان. اوضاع نابسامان و نامطلوب و سخت. روزگار پریشان و تیره و تار. بدبختی. مصیبت :
بگویش که از گردش تیره روز
تو گشتی چنین شاد و گیتی فروز.فردوسی.دل هر دو بیدادگرشان به سوز
که هرگز نبیند بجز تیره روز.فردوسی.مرا بهره این بود از این تیره روز
دلم چون بدی شاد و گیتی فروز.فردوسی.رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود.

معنی کلمه تیره روز در فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) بدبخت .

معنی کلمه تیره روز در فرهنگ عمید

تیره روزگار، سیه روزگار، سیه روز، بدبخت.

معنی کلمه تیره روز در فرهنگ فارسی

( صفت ) سیاه روز بدبخت .

معنی کلمه تیره روز در ویکی واژه

بدبخت.

جملاتی از کاربرد کلمه تیره روز

نور آیینه به اندازه خاکستر اوست تیره روزان دل خورشید شعاری دارند
مرا این روسفیدی در میان تیره روزان بس که کردم صرف آن آیینه رو خاکستر خود را
اسماعیل خلج (زادهٔ ۲۲ آذر ۱۳۱۵) نمایشنامه‌نویس و کارگردان و بازیگر صاحب سبک ایرانی است. مهم‌ترین دست‌آورد خلج، دراماتیزه کردن زبان لایه‌های فقیر و حاشیه‌نشین شهری در دهه‌های چهل و پنجاه است. او به زندگی مردمان تیره روز طبقهٔ فرودست می‌پردازد، خلج در آثار نمایشی پیش از انقلاب خود برای زبان لایه‌های فقیر و حاشیه‌نشین شهری آن دوران معادل نمایشی خلق کرد. این زبان نمایشی غنی، با وجود بهره‌وری از مفاهیم و کلام لایه‌های فقیر جامعه به هیچ‌وجه «عامیانه» نیست.
جان نورانی نپردازد به جسم تیره روز پیش پای خویش دیدن شمع را مقدور نیست
تو از آن زمان که پنهان رخ از ابر زلف کردی همه‌روزه تیره روزم به شبِ سیاه ماند
همین دم تو را همچو سنگ سیاه کند تیره روز تو گردد سیاه
تیره روزان سرمه چشمند اهل دید را کی غبار خاطر آیینه خاکستر شود؟
از تیره روزیست که با ضعف همچنین هستیم ما و خط تو بر آفتاب یار
بال و پری نزد چو بدام اندر اوفتاد این صید تیره روز مگر بال و پر نداشت
سیاه شد چو شب تیره روز روشن بختم ز محنت شب هجران دیر باز چو سالش
باد تیره روز خصم هر دو شاه خصم بند کاین جهان را دولت ایشان همی رخشان کند