تیب

معنی کلمه تیب در لغت نامه دهخدا

تیب.( اِ ) بر وزن و معنی سیب است که عرب تفاح گوید. ( برهان ) ( از شرفنامه منیری ) ( از ناظم الاطباء ). اینکه صاحب برهان گفته به معنی سیب است که عرب تفاح گوید خطااست ، شیب را سیب خوانده اند و تفاح دانسته اند . ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( ص ) سرگشته و مدهوش. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( اوبهی ). بی قرار و شتابزده. ( برهان ). بی قرار و سرگشته. ( شرفنامه منیری ). بی هوش و بی قرار و سرگشته و شتابزده. ( ناظم الاطباء ). مرادف و متابع شیب که به معنی شیفته و مدهوش است و علیحده مستعمل نشود.... ( فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) :
نبوده مرا هیچ با تو عتیب
مرا بی گنه کرده ای شیب و تیب.رودکی ( از جهانگیری و انجمن آرا ).رجوع به شیب شود.
تیب. ( اِخ ) طیب. رجوع به طیب در همین لغت نامه و شدالازار چ اقبال ص 544 شود.

معنی کلمه تیب در فرهنگ معین

(ص . ) سرگشته ، مدهوش .

معنی کلمه تیب در فرهنگ عمید

= شیب۲ * شیب وتیب: نبوده مرا هیچ با تو عتیب / مرا بی گنه کرده ای شیب وتیب (دقیقی: ۱۱۳ ).

معنی کلمه تیب در فرهنگ فارسی

یک دسته مرتب ومنظم ازمردم، یک صنف ازمردم، هنگ
( صفت ) سرگشته مدهوش حیران .
طیب

معنی کلمه تیب در ویکی واژه

سرگشته، مدهوش.

جملاتی از کاربرد کلمه تیب

نباشد هیچ هجری بی نهیبی چنان چون هیچ گشقی بی عتیبی
و کارش، تبدیل پیش‌سازهای سولفاته‌شدهٔ استروئیدی به استروئیدهای آزاد است. به عنوان مثال، دهیدرواپی‌اندروسترون سولفات، استرون سولفات، سولفات پرگننولون و کلسترول سولفات را به ترتیب، به دهیدرواپی‌اندروسترون، استرون، پرگننولون و کلسترول تبدیل می‌کند.
هی بگو تو: «کازرونی » زنده باد باد پشتیبان آقای «زعیم »
اگر نازی کنی آری و لیکن نباشد طاقت چندین عَتیبم
پذرفت که موسم حج آید ترتیب کند چنانکه باید
من از عتاب تو شکوه کنم غلطا حاشا بیار هرچه تو داری برای دوست عتیب
همه ترتیب کرد آیین زَربَفت فرود آورد خسرو را و خود رفت
با ورود نیروهای شوروی به افغانستان و آغاز جنگ در این کشور، عطار هروی راهی ایران شد و تمام کتیبه‌هایی که او سالها در بدست آوردن آن زحمت کشیده بود، همه از بین رفت. محمدعلی عطار سخاوتمندانه کارهای ارزشمندش را اهدا می‌کرد. بسیای از آثارش در جنگ از بین رفت و هدایایی که به دیگران داد، گاهی از کاغذپاره‌ها و انباری‌های نمدار سر درآورد.
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به کروزیرو، کوریتیبا، سیه‌نا، چزنا، رم، براگا، بنفیکا، عثمانلی‌اسپور و شاپه‌کوئنزه اشاره کرد.
زهی باغی که من ترتیب کردم زهی شهری که من بنیاد کردم
‫ابرو فتاده کُنج لب و گشته گوش کر‬ ‫قولاخ باتیب ، گؤزی گیریب قاشینا‬
گفتم: فدایت شوم، بدین ترتیب ما هلاک خواهیم شد. فرمود: نه، چه خداوند کسری های نماز را با نوافل اتمام همی دارد.