تژاو

معنی کلمه تژاو در لغت نامه دهخدا

تژاو. [ ت َ ] ( اِخ ) نام یکی از پهلوانان تورانی است که داماد افراسیاب بود و او بر دو گروه پادشاهی داشته و گیو او را زنده به کمند گرفت وبه انتقام برادر خویش بهرام به قتل رسانید. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از شرفنامه ٔمنیری ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تزاو :
چنین گفت با گیو جنگی تژاو
که تو چون عقابی و من چون چکاو.فردوسی ( شاهنامه ج 2 ص 760 ).همی کرد خواهش مر او را تژاو
همی خواست از کشتن خویش تاو.فردوسی.که تاج تژاو آورد پیش من
و یا پیش این نامدار انجمن.فردوسی.و رجوع به تزاو در همین لغت نامه شود.

معنی کلمه تژاو در فرهنگ فارسی

نام یکی از پهلوانان تورانی است که داماد افراسیاب بود و او بر دو گروه پادشاهی داشته و گیو او را زنده به کمند گرفت و به انتقام برادر خویش بهرام به قتل رسانید .

معنی کلمه تژاو در فرهنگ اسم ها

اسم: تژاو (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: tazhav) (فارسی: تژاو) (انگلیسی: tazhav)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی داماد افراسیاب تورانی

معنی کلمه تژاو در دانشنامه آزاد فارسی

تَژاو
(یا: تزاو) در شاهنامه، دلاور تورانی، و داماد افراسیاب . تژاو در جنگ و گریزی با ایرانیان بهرام را به تیغ خود سرنگون کرد. چون گیو و بیژن او را یافتند، بهرام از آنان خواست تا انتقام او را از تژاو بستانند. پس گیو در کمین تژاو نشست و او را با کمند خود از اسب به زیر کشید و ۲۰۰ ضربۀ تازیانه بر او نواخت و او را به نزد بهرام که هنوز زنده بود کشاند. بهرام از گیو خواست تا تژاو را ببخشاید، اما گیو سر از تن او جدا کرد .

معنی کلمه تژاو در ویکی واژه

~ به معنی تاجدار کسی که مفتخر به داشتن یا گذاشتن تاج بر سر است. تژاو داماد افراسیاب همسر اسپنوی و افتخار گذاشتن تاج را از افراسیاب کسب نموده بود ولی اصالتاً ایرانی بود و مرزبان دژ گروگرد بود.[۱] گروگرد بودی نشست تژاو ..... سواری که بودیش با شیر تاو
↑ گروگرد ممکن است همان قلعه فلک‌الافلاک باشد

جملاتی از کاربرد کلمه تژاو

اِسپَنوی، در شاهنامه همسر تژاو تورانی است. او را دختر افراسیاب نیز دانسته‌اند. کیخسرو برای آورندهٔ او پاداش‌هایی ارزنده برگزید.
خروشید و بگرفت ریش تژاو بریدش سر از تن بسان چکاو
زمانی دوید اسپ جنگی تژاو نماند ایچ با اسپ و با مرد تاو
بدو گفت بهرام با من تژاو چو با شیر درنده پیکار گاو
تو کین برادر بخواه از تژاو ندارد مگر گاو با شیر تاو
بیژن پس از نبردِ کاسه رود و بعد از گریختن تژاو، اسپنوی را گرامی داشت و او را به نزد شاه فرستاد.
همی کرد خواهش بریشان تژاو همی خواست از کشتن خویش تاو
همی شد گریزان تژاو دلیر پسش بیژن گیو برسان شیر
تن من تژاو جفاپیشه خست نکرد ایچ یاد از نژاد و نشست
گروگرد بودی نشست تژاو سواری که بودیش با شیر تاو
چنین گفت با گیو جنگی تژاو که تو چون عقابی و من چون چکاو
تژاو فریبنده گفت ای دلیر درفش مرا کس نیارد بزیر