عقابی

معنی کلمه عقابی در لغت نامه دهخدا

عقابی. [ ع ُ ] ( حامص ) عقاب بودن. عقاب شدن. کنایه از بلندپروازی. شعر ذیل از نظامی در وصف معراج رسول اکرم است و گویای اینکه رسول اکرم چون به قصد پرواز به اوج افلاک بر براق نشست ، براق تیزپر از جای جهید :
چون درآورد در عقابی پای
کبک علوی خرام جست ز جای.نظامی.
عقابی. [ ع ُ ] ( اِخ ) منسوب به عقابة، و از آنان اواب بن عبداﷲبن محمد حضرمی عقابی شهرت دارد که محدث بود و از ابن بکیر و ابن عفیر روایت کرده است. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).

معنی کلمه عقابی در فرهنگ فارسی

منسوب به عقابه و از آنان اواب بن عبدالله بن محمد حضرمی عقابی شهرت دارد که محدث بود و از ابی بکیر و ابن عفیر روایت کرده است

جملاتی از کاربرد کلمه عقابی

کشد گر بی گناهان را نمی اندیشد از محشر که داند نیست خوبان را عقابی زین گناه آنجا
گناه عاشق و معشوق را عقابی نیست در این گناه بود پس دگر ثوابی نیست
برخی از اعضای این راسته توسط لاک‌پشت پوزه‌عقابی خورده می‌شوند.
عقابین شرقی فرو برده سر عقابان غربی برآورده پر
در حدائق فردوس معنی ثوابی تو در سلاسل نیران صورت عقابی تو
به ذره آفتابی را که گیرد به گنجشکی عقابی را که گیرد
مر دشمن و دوست را ز فعلش هر لحظه ثوابی و عقابیست
کشیده در عقابین سیاهی پر و منقار‌، مرغ صبح‌گاهی
آن دم که پی صید دهد راه ملاقات خاکی عقابی پر و شاهین کمان را
جان کی برد ز تیر تو کش پر عقاب داد گرچه مخالف تو عقابی به پر شود
این گونه، سوزنه‌های سیلیسیم دی‌اکسیدی بسیاری دارد. اعضای این سرده، از غذاهای لاک‌پشت پوزه‌عقابی هستند.
این سرده، سوزنه‌های سیلیسیم دی‌اکسیدی بسیاری دارد. اعضای این سرده، از غذاهای لاک‌پشت پوزه‌عقابی هستند.
هیونی تند خارا شخص آهن ساق سندان سم عقابی تیز کوه انجام هامون کوب دریا در