تيز

تيز

معنی کلمه تيز در لغت نامه دهخدا

تیز. ( ص ) معروف است که نقیض کند باشد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ). مقابل کند. ( آنندراج ). بران و قاطع و حاد و برنده. ( از ناظم الاطباء ). بران. برنده. تند. قاطع.سخت برنده. مقابل کند. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). پارسی باستان «تیگرا خئودا» ( دارنده خود نوک تیز ) اوستا «بروئیثرو تئه ژا» ( با لبه تیز ) پهلوی «تیج » پازند «تیژ» نیز در پهلوی «تیش » به معنی تبر. هندی باستانی «تیج » ، «تجتی » ( تیز کردن تیز بودن ). کردی «تیژ» بلوچی دخیل «تیز» افغانی دخیل «تیز» ، «تیزل » سریکلی «ته ایز» وخی «تیز» مازندرانی و گیلکی «تیج » در پارسی تیج ( تبر ) و تیشه ( تبر )... اشکاشمی «تیز» وخی «تاغد» یودغا «تورغه » ... طبری «تج » تند. تیز... ( حاشیه برهان چ معین ) :
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم ازین پیش همچنان سپریغ
بناز باز همی پرورد ورا دهقان
چو شد رسیده نیابد ز تیغ تیز گریغ.شهید ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).خورشید تیغتیز ترا آب میدهد
مریخ نوک نیزه تو سان زند همی.دقیقی ( از یادداشت ایضاً ).تهمتن بخندید کو را بدید
یکی تیغ تیز از میان برکشید.دقیقی ( از یادداشت ایضاً ).غمین گشت و سودابه را خوارکرد
دل خویشتن زو پرآزار کرد
بدل گفت کاین را به شمشیر تیز
بباید کنون کردنش ریزریز.فردوسی.سپاه و دل و گنجم افزون تر است
جهان زیر شمشیر تیز اندر است.فردوسی.وز آتش همه دشت پر رستخیز
ز بس گرز و کوپال و شمشیر تیز.فردوسی.فلک مساعد و بازو قوی و تیغش تیز
خدای ناصر و تن بی گزند و بی آزار.فرخی.دهقان بدر آید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز گلو باز بردشان.منوچهری.اگر ز کین تو دندان خصم کند شود
عجب نباشد از آن عزم تند و خنجر تیز.ظهیر فاریابی.چو هندوی بازیگرم گرم خیز
معلق زنان ، هندوی تیغتیز.نظامی. || با نوکی سخت باریک که سری تند دارد. که به آسانی در چیزی فروشود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). با نوکی تیز و برنده :
درآمد یکی خاد چنگال تیز
ربود از کفش گوشت بردو گریز.خجسته ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).با دو کژدم نکرد زفتی هیچ

معنی کلمه تيز در فرهنگ معین

(اِ. ) باد صداداری که از مقعد خارج شود.
[ په . ] (ص . ) ۱ - بُرنده . ۲ - هر چیز که مزه آن تند باشد و زبان را بسوزاند، مانند فلفل . ۳ - هوشیار، مراقب .۴ - (ق . ) (عا. )سریع ، فوری .
(ق .ص . )۱ - تندخو، بدخو.۲ - زرد، بی رنگ .

معنی کلمه تيز در فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ کُند] هرچیزی که نوک یا لبۀ آن بسیار نازک و بُرنده باشد، مثل شمشیر، کارد، چاقو، سوزن، و مانندِ آن، بُرنده.
۲. [قدیمی، مجاز] تند، شتابان.
۳. [قدیمی، مجاز] چست، چالاک.
۴. هرچیزی که طعم آن تند باشد و زبان را بسوزاند.
۵. دارای بوی تند.
۶. [مجاز] شدید: آتش تیز.
۷. کشیده، دراز: بینی نوک تیز.
۸. [مجاز] حساس: چشمان تیز، گوش های تیز.
۹. [مجاز] زیر، نازک، و بلند: صدای تیز.
۱۰. (اسم ) [قدیمی] باد صداداری که از مقعد خارج می شود، ضرطه.
* تیز شدن: (مصدر لازم )
۱. بُرنده شدن لبۀ تیغ یا نوک چیزی که کُند شده است.
۲. [مجاز] برانگیخته شدن.
۳. [مجاز] خشمگین شدن.
* تیز کردن: (مصدر متعدی )
۱. برنده ساختن لبۀ تیغ یا نوک چیزی که کُند شده است.
۲. [مجاز] برانگیختن.
۳. [مجاز] خشمگین ساختن.

معنی کلمه تيز در فرهنگ فارسی

بادصدادارکه ازمقعدخارج شود، ضرطه
۱- ( صفت ) تند بران قاطع مقابل کند . ۲- زود بشتاب مقابل کند. ۳- ( صفت ) هر چیز که طعم آن حاد باشد و زبانرا بسوزاند. ۴- ( اسم ) گوز ضرطه .
غلبه نمودن لرزیدن تیر که در نشانه زده باشند

معنی کلمه تيز در دانشنامه عمومی

تیز ( انگلیسی: 'Tis ) یک خودزندگی نامه و خاطراتی است که توسط فرانک مک کورت، آموزگار و نویسنده مشهور ایرلندی تبار آمریکایی از زمان گذراندن خود در آمریکا و در مورد نحوه زندگی در شهر نیویورک نوشته است.
این کتاب که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد، از جایی آغاز می شود که مک کورت به کتاب «خاکسترهای آنجلا» پایان داد، اولین کتاب خاطرات او برنده جایزه ادبی پولیتزر شد که از دوران کودکی فقیرانه اش در ایرلند و بازگشتش به آمریکا روایت می کند. بخش سوم این خاطرات نیز با نام آقا معلم در سال ۲۰۰۵ منتشر گردید.
این کتاب در ایران با عنوان «خاکسترهایت را به خانه برمی گردانم» توسط منیژه شیخ جوادی ترجمه شده و در سال ۱۳۸۳ نشر پیکان به چاپ رسانده است.

معنی کلمه تيز در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تیز به آلتی گفته می شود که صفت برندگی دارد و در مقابل کند به کار می رود. از آن به مناسبت در باب صید و ذباحه و قصاص سخن رفته است.
احکام مرتبط با تیز در تذکیه حیوان
← آلت استفاده شده در ذبح
آلت قصاص واجب است تیز باشد تا موجب آزار و شکنجۀ زیاد قصاص شونده نشود.

جملاتی از کاربرد کلمه تيز

کهانت شاخه ای از فنون عرب جاهلی بوده و کاهن به کسی گفته می شد که با نوعی تيز بينی، خبرهايی را از آينده می داد. از اين رو، عرب های عصر جاهلی برای حل مشکلات خود به آنان مراجعه می کردند.