سودابه

معنی کلمه سودابه در لغت نامه دهخدا

سودابه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِخ ) نام دختر پادشاه هاماوران است که زن کیکاوس باشد. ( برهان ). نام دختر پادشاه هاماوران بوده که بحسن مشهور و اعراب او را شعرای یمانی میگفتند و آنرا سوداوه نیز گفته اند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
غمین گشت سودابه را پیش خواند
ز کاووس چندی سخنها براند.فردوسی.

معنی کلمه سودابه در فرهنگ فارسی

دختر پادشاه هاماوران (حمیر ) وزن کیکاوس پادشاه کیانی که عاشق سیاوش گردید . ( داستان ).
نام دختر پادشاه هاماوران است که زن کیکاوس باشد

معنی کلمه سودابه در فرهنگ اسم ها

اسم: سودابه (دختر) (فارسی، پهلوی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: sudābe) (فارسی: سودابه) (انگلیسی: sudabe)
معنی: دارنده ی آب روشنی بخش، ( = سوداوه )، ( در پهلوی ) به معنی دارنده ی آب روشنی بخش، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) همسر کیکاووس که چون سیاوش عشق او را نپذیرفت، بر او بهتان زد و موجب آوارگی و کشته شدن وی شد، در نتیجه به کین خواهی سیاوش، به دست رستم کشته شد، ( در اعلام ) دختر پادشاه هاماوران ( حمیر ) و زن کیکاووس پادشاه کیانی که عاشق سیاوش گردید، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه هاماوران و همسر کیکاووس پادشاه کیانی

معنی کلمه سودابه در دانشنامه آزاد فارسی

(یا: سوتاپَک ) در شاهنامۀ فردوسی ، دختر شاه هاماوَران و زن کِیکاوس . پدر سودابه، که تاب دوری دختر خود را نداشت، به نیرنگ کیکاوس را به نزد خود دعوت کرد و سپس او را به بند کشید؛ که سودابه نیز همراه او بود. چون سیاوش پس از سال ها دوری از پدر نزد او بازگشت ، سودابه دل به او باخت . اما سیاوش درخواست سودابه را نپذیرفت . سودابه جامۀ خود درید و درباریان را خبر کرد. کیکاوس تن سیاوش را بویید و چون بوی گلاب و مشک تن سودابه را نیافت ، سودابه را سرزنش کرد. سودابه باز توطئه کرد و کیکاوس ناچار سودابه و سیاوش را برای اثبات به بی گناهی به گذشتن از آتش فرمان داد. در نتیجۀ این آزمایش سودابه به گناه دروغ محکوم به مرگ شد؛ اما به خواست سیاوش ، کیکاوس او را بخشود. پس از کشته شدن سیاوش در توران به دست افراسیاب ، رستم با خنجر سودابه را به دو نیم کرد.

معنی کلمه سودابه در ویکی واژه

از اسامی زنانه ایرانی و شاهنامه.
نام دختر شاه هاماوران که کیکاووس بر اثر شکستی که به آن پادشاه وارد آورد از وجود سودابه اطلاع یافت و او را به عقد خویش درآورد. چو سودابه پوشیدگان را بدید ..... ز بر جامه خسروی بر درید

جملاتی از کاربرد کلمه سودابه

سودابه خم گیسو ضحاک لب نوشت چشم تو شه ترکان دل گشته سیاوشت
نهانی ز سودابهٔ چاره‌گر همی بود پیچان و خسته جگر
شاهزادهٔ نجیب سیاوش، فرزند شاه کیکاووس ایرانی و از شاگردان رستم پهلوان است. نامادری جوان او سودابه قسم می‌خورد که از او انتقام بگیرد زیرا سیاوش عشق او را رد کرد. در این میان سپاهیان حاکم توران افراسیاب، به ایران هجوم آوردند اما ایرانیان به رهبری سیاوش بر دشمنان پیروز شدند. افراسیاب به نشانه آشتی، گروگان‌هایی را فرستاد، اما شاه کیکاووس پیر دستور اعدام آنها را داد. سیاوش که از چنین نیرنگی شوکه شده، ایران را ترک می‌کند و نزد افراسیاب به توران می‌رود و مخالفت خود را با چنین عملی از سوی کیکاووس اعلام می‌کند.
مگر بود سودابه دخت خدیو ز دریاش بردند زی شاه نیو
گواه دامن پاک سیاوش گشت چون آتش فلک خاکستر غم بر سر سودابه می‌ریزد
بدو گفت سودابه گر گفت من پذیره شود رای را جفت من
برآمد برین نیز یک روزگار چنان بد که سودابهٔ پرنگار
غمی گشت و سودابه را پیش خواند ز کاووس با او سخنها براند
سودابهٔ حیله‌گر پیش افراسیاب به سیاوش تهمت خیانت می‌زند. کیکاووس به نادرستی سخنان سودابه پی می‌برد و برای ثابت کردن آن، دستور می دهد تا آتشی برپا کنند...
چو سودابه پوشیدگان را بدید ز بر جامهٔ خسروی بردرید
شبستان همه پیش سودابه باز دویدند و بردند او را نماز
سزا دید سودابه را جفت خویش ببستند عهدی بر آیین و کیش