تری

تری

معنی کلمه تری در لغت نامه دهخدا

تری. [ ت َ / ت َرْ ری ] ( حامص )رطوبت را گویند. ( برهان ) ( انجمن آرا ). رطوبت و بلت.( ناظم الاطباء ). مقابل خشکی. ( آنندراج ) :
نخستین که آتش ز جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وز آن پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود.فردوسی.این را که همی بینی از گرمی و سردی
از تری و خشکی و ضعیفی و توان را.ناصرخسرو.می بکار آید هر چیز بجای خویش
تری از آب وشخودن ز شخار آید.ناصرخسرو.هر گاه که دماغ گرم شود تریها را به خویشتن کشد... بدین دو وجه تریها فزونی اندر دماغ بسیار گردد... هر تری که بدو رسد سطبر گردد و بفسرد... حرکت فزونی به دماغ رسد و رطوبتها که در وی باشد بجنباند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). مزاج مردم... تا روزگار رسیدگی گرم و تر باشد و از نزدیک سالهای رسیدگی تری کمتر می شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اندر روزگار کودکی به سبب بسیاری تری آن گرمی چندانکه هست ننماید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
سخای ابر چون بگشاید از بند
به صد تری فشاند قطره ای چند.نظامی.ز تری یکی نیمه جنبش پذیر
ز خشکی دگر نیمه آرام گیر.نظامی.به تری و خشکی رساند قیاس.نظامی. || تازگی و طراوت. ( ناظم الاطباء ). ظرافت. ( غیاث اللغات ). لطافت :
تن خنگ بید ارچه باشد سپید
به تری و نرمی نباشد چو بید.رودکی.از دلاویزی و تری چون غزلهای شهید
وزغم انجامی و خوشی چون ترانه بوطلب.فرخی.همو به نرمی باد و همو به تری آب
همو به جستن آتش همو به هنگ تراب ( از لغت نامه اسدی بی نام شاعر ).چه عجب زانکه تری لب و گل
از لعاب سحاب دیدستند.خاقانی.ز تری که می رفت رود ورباب
هوس را همی برد چون رود آب. نظامی.برانگیخت آوازی از خشک رود
که از تری آرد فلک را فرود.نظامی.بدین تری که داردطبع مهتاب
نیارد ریختن بر دست من آب.نظامی. || بیدماغی و ناخوشی و درشتی و آزردگی. ( غیاث اللغات ). کنایه از درشتی و سختی و بی دماغی و ناخوشی. ( آنندراج ) :
ز تحریک ابرطرب پروری
فتاده هوا در طلسم تری
قرابه سخن سرسری می کند
قدح گر بخندد تری می کند.

معنی کلمه تری در فرهنگ فارسی

مرکز بخشی است در ولایت تارب واقع در پیرن. علیای فرانسه و بر کنار رود بائیز

معنی کلمه تری در دانشنامه عمومی

تری (فیلم). «تری» ( انگلیسی: Terri ) فیلمی در ژانر کمدی - درام به کارگردانی ازیزل جیکوبز است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جان سی ریلی اشاره کرد.

معنی کلمه تری در دانشنامه آزاد فارسی

تِری (Terry)
خانواده ای از بازیگران انگلیسی در قرن ۱۹. بِنجامین تری (۱۸۱۸ـ۱۸۹۶) و سارا (بلارد) تری (۱۸۱۷ـ۱۸۹۲) در کنار بازیگرانی همچون ویلیام مکریدی و چارلز کین، در لندن بر روی صحنه ظاهر شدند. فرزند بزرگ آنان کِیت تری (۱۸۴۴ـ۱۹۲۴) و دخترش میبل گوئیند تری ـ لوئیس (۱۸۷۲ـ۱۹۵۷) هر دو بازیگر بودند. دختر دیگر (که او نیز کیت نام داشت) مادر وَل و جان گیلگود بود. دو دختر دیگر بنجامین و سارا نیز به تئاتر روآوردند. ماریون تری (۱۸۵۲ـ۱۹۳۰)، نخستین کسی بود که نقش خانم اِرلین را در بادبزن خانم ویندرمیراثر اسکار وایلد بازی کرد، و فلورنس تری (۱۸۵۴ـ۱۸۹۶)، کوچک ترین فرزند فِرِد تری(۱۸۶۳ـ۱۹۳۳)، بازیگر موفقی در نقش های رُمانتیک بود و اغلب نقش مقابل همسر خود، جولیا نیلسون، را بازی می کرد. فرزندانشان فیلیس نیلسون ـ تری (۱۸۹۲ـ۱۹۷۷) و دنیس نیلسون ـ تری (۱۸۹۵ـ۱۹۳۲) هر دو به نمایش روآوردند، و در دوران مدیریت فیلیس، جان گیلگود نخستین نقش آفرینی حرفه ای خود را اجرا کرد. برادران بزرگ تر فِرِد، چارلز تری و جورج تری، هر دو مُدیر تئاتر، و دختران چارلز، بئاتریس و مینی، بازیگر بودند. اما اِلن تری فرزند دوم بنجامین و سارا، برجسته ترین عضو خانوادۀ تری به شمار می رود.

جملاتی از کاربرد کلمه تری

ذوق تو فرامش نکند ذایقه ی صبر شیرینی شکر نبرد تلخی تریاک
امسال زند شکوفه از خوبی بر زهره و ماه و مشتری پهلو
دهم آنکه به یاد آورد که این محنت از پروردگار خالق او است که دوست ترین هر چیز نسبت به او، و بجز خیر و صلاح او را نمی خواهد و عقل بنده را ادراک عواقب امور قاصر است.
کشتی باید مجهز به وسیله گرمایش باشد. می‌توان آن را در داخل یک اجاق برای ظروف کوچک، یا یک ژاکت روغنی یا الکتریکی برای ظروف بزرگتر قرار داد. در صورت استفاده از مهر و موم‌های لاستیکی روی ظرف باید مراقب بود، زیرا ممکن است دی‌اکسید کربن فوق بحرانی در لاستیک حل شود و باعث تورم شود و لاستیک در هنگام کاهش فشار, پاره شود.
در پس زانوی ادب خشک بجا نشسته‌ایم ننگ‌تری چراکشد موج‌گوهر سبوی ما
چنان بد ز مستی که هر مهتری برفتند بر سر ز زر افسری
ما ز گلزار خزان یافته پژمرده‌تریم تا گل نازه ما زیب گلستان که شد
غیرت سو و یاسمن آفت جان مرد و زن غارت عقل و هوش من حسرت ماه و مشتری
غیر قدش که شد معدل حسن اختری در سپهر اطلس نیست
گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجود من عیار مدعی کند از دشمن احتریز
نه چون او سخاگستری دیگر است نه چون‌ کفّ او زرفشانی دگر