تروح

معنی کلمه تروح در لغت نامه دهخدا

تروح.[ ت َ رَوْ وُ ] ( ع مص ) شبانگاه رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || شبانگاه آمدن قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شبانگاه سیر کردن یا کاری کردن و راحت یافتن. ( آنندراج ). || بوی چیزی گرفتن آب از جهت قرب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).آب بوی چیزی فراگرفتن. || برگ بیاوردن درخت در خریف و دراز شدن گیاه. ( تاج المصادر بیهقی ). دوباره برگ درآوردن درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دوباره برگ باز کردن درخت بعد از ادبار تابستان. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || به مروحه باد زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). به مروحه باد کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تروح در فرهنگ معین

(تَ رَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - آسایش جستن . ۲ - باد زدن .

معنی کلمه تروح در فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) آسایش جستن . ۲- باد زدن .
شبانگاه رفتن ٠ یا شبانگاه آمدن قوم ٠

معنی کلمه تروح در ویکی واژه

آسایش جستن.
باد زدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تروح

النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها النّار رفع علی البدل من السوء و قیل: «النار» مبتدا، خبره: یعرضون علیها. غُدُوًّا وَ عَشِیًّا ای صباحا و مساء. قال ابن مسعود: ارواح آل فرعون فی اجواف طیر سود تعرض علی النار کل یومین مرّتین تغدو و تروح الی النار و یقال بآل فرعون: هذه مأویکم حتی تقوم الساعة، و کان ابو هریرة کلّما اصبح صاح: اصبحنا و عرض آل فرعون علی النار و کلّما امسی صاح امسینا و عرض آل فرعون علی النار.
نزهة اسرار الموحدین فی الاناخة بعفوة بسم اللَّه. رتع فی حدائق القدس من استروح الی نسیم بسم اللَّه.
هکذا از تروح اجساد آنچه گفتند ناهجان سداد
رفتی و گفتی به هجران ده رضا انت روحی کیف ارضی ان تروح
قال النّبی (ص): «لو انّکم توکّلون علی اللَّه حقّ توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر تغدو خماصا و تروح بطانا ».
تروح کلیل مظلم فی هوائه و ترجع مسرورا و انت نهار