ترسیده

معنی کلمه ترسیده در لغت نامه دهخدا

ترسیده. [ ت َ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) مرعوب. وحشت زده :
چونست زهره ، چون رخ ترسیده
مریخ همچو دیده شیر نر.ناصرخسرو.

معنی کلمه ترسیده در فرهنگ عمید

کسی که دچار بیم و ترس شده.

معنی کلمه ترسیده در فرهنگ فارسی

مرعوب وحشت زده .

جملاتی از کاربرد کلمه ترسیده

زاهدا، ما را چه ترسانی؟ چو خود ترسیده‌ای آخر این شمشیر چوبین چند داری در غلاف؟
بس که ترسیده ام از صورت بی معنی خلق ننهم پا به سرایی که مصور باشد!
صبح وصلت بخت بد شاید فرا‌موشم‌کند دیدهٔ خلق از سیاهیهای خود ترسیده است
زئوس اشتیاق به آنخیسس را در دل الهه نهاد و به محض اینکه او را در حال مراقبت از گاوهایش دید، شور و اشتیاق قلب او را فرا گرفت. او به معبد خود در پافوس در قبرس رفت و در آنجا مسح شد و آماده شد. هنگامی که به کوه آیدا رسید، آنخیسس را یافت که از او ترسیده بود. او پرسید که آیا او یک الهه است یا یک نیمف (پری). آفرودیت دروغ گفت و ادعا کرد که او یک فانی است و هرمس به او گفته‌است که همسر قانونی آنخیسس خواهد بود.
انسان‌ها و صاحبان حیوان‌های خانگی باید از یک گَنْدراسو ترسیده اجتناب کنند، زیرا از بین بردن بوی اسپری آن‌ها هم برای افراد و هم برای حیوانات خانگی که در معرض قرار گرفته‌اند، بسیار دشوار است.
همچنین نقل شده‌است که کنیزی یکی از اطفال صادق را از هول دیدن صادق انداخت و آن کودک جان داد. صادق با گمان اینکه که کنیز از او ترسیده‌است او را آزاد کرد. همچنین نقل شده‌است که وقتی خبر مرگ فرزندش اسماعیل را به او دادند، مهمان داشت اما شکیبایی‌اش را از دست نداد و همچنان به پذیرایی ادامه داد. از یعقوب سراج نقل شده‌است که صادق با پاره شدن بند کفشش پای برهنه به راهش ادامه داد. ابن ابی یعقور کفش خودش را از پا درآورد و به او داد، اما صادق عتابش کرد که؛ «صاحب مصیبت بر تحمل مصیبت سزاوارتر است».
و چون عبدوس بلشکرگاه بازرسید و حالها بازراند، مقرّر گشت که مرد سخت ترسیده بود. و آن روز بسیار سخن محال بگفته بودند و بو الحسن عقیلی را که در میان پیغام آلتونتاش بود خیانتها نهاده‌ و بجانب آلتونتاش منسوب کرده‌ و گفته که این پدریان نخواهند گذاشت تا خداوند را مرادی برآید و یا مالی بحاصل شود و همگان زبان در دهان یکدیگر دارند، و امیر بانگ بر ایشان زده و خوار و سرد کرده.
از سر آتش نمی خیزد سپند بی قرار بس که ترسیده است چشمش زین هوای سینه تاب
آراگورن با کشتی به سمت شمال آندوین راند و در ۱۵ مارس در میانه نبرد په له نور به میناس تیریت رسید؛ و تا پایان نبرد و پیروزی در آنجا مبارزه کرد. در ۱۶ مارس آراگورن امراهیل و ائومر را فراخواند تا دربارهٔ عملیّات جنگی رای زنی کنند و تصمیم بر آن شد برای آنکه حامل حلقه بتواند مأموریت خویش را انجام دهد سپاه به دروازه سیاه حمله کند تا چشم ساورون را گمراه کنند. آراگورن سپاه غرب را در ۱۸ مارس از میناس تیریت به سمت دروازه سیاه راند. شمار آن‌ها در حدود ۷۰۰۰ نفر بود. هنگامی که به خرابه‌های مورانون رسیدند آراگورن به کسانی که ضعیف تر بودند یا ترسیده بودند فرمان داد که به جای رفتن به جنگ موردور به تصاحب کایر آندروس اقدام ورزند.
دوستی ز آنان نیاید ای همام کز حدیث دشمنان ترسیده‌اند
کودکان خانواده همه ترسیده بودند و زنان گریه می‌کردند بعد از تهدید زیاد پدر خانواده راضی می‌شود که آیات را تحویل بدهد.
پرل یهودی بوده و فرزند دو بازمانده لهستانی از فاجعه هولوکاست می باشد. وی در آنتورپ رشد یافت و در دانشگاه عبری اورشلیم در اسرائیل تحصیل کرد.[۲][۳] او در میان بازماندگان هولوکاست در آنتورپِ بلژیک بزرگ شد و از دو گروه در اطرافش یاد می کند: «آنهایی که نمردند، و آنهایی که به زندگی بازگشتند.» مشاهدات وی اینگونه بود «آنهایی که نمردند افرادی بودند محصور به زمین، ترسیده و بی اعتماد. دنیا برای آنها مکانی خطرناک بود و خوشی گزینه ای غیرممکن. شما نمی توانید بازی کنید، ریسک کنید، یا خلاق باشید وقتی یک حداقلی از امنیت را نداشته باشید. زیرا شما به درجه ای از ناخودآگاهی نیاز دارید تا بتوانید هیجان و لذت را تجربه نمایید. آنهایی که به زندگی برگشتند آنهایی بودند که تمایلات جنسی را پادزهری برای مرگ می دانستند.»
دیگری گویدم بترسیده‌ست یا خیالی دگر مگر دیده‌ست
در غزوه خندق، پس از آنکه عمرو بن عبدود با اسبش از خندق عبور کرد و مبارز طلبید، علی داوطب شد. محمد پس از اینکه داوطب دیگری پیدا نشد به او اجازه مبارزه داد. علی پس از شکست عمرو، چنان‌که گویی شک داشته باشد، برای مدت کوتاهی از ادامه کار بازماند. بعداً وقتی محمد دلیل این تردید را پرسید علی پاسخ داد عمرو در حین مبارزه به او توهین کرده بود و ترسیده بود اگر در دم کارش را تمام کند، کینه شخصی در آن دخیل بوده باشد.[ت]
ز بس ترسیده است از چشم شور خاکیان چشمم ندارم چشم بینم روزن کاشانه خود را
اسماعیل رنگرز در اعترافات خود گفت: «دو سه روزی بود که با دیدن آتنا وسوسه شده بودم. روز حادثه جلوی مغازه‌ام آمد که آب بخورد و چون کسی آنجا نبود، به طرفش رفتم. خواستم نقشه‌ام را اجرا کنم، اما او شروع کرد به فریاد زدن. برای همین دستم را روی دهانش گذاشتم و وقتی به‌خودم آمدم دیدم که دیگر نفس نمی‌کشید. ترسیده بودم و جسدش را داخل ساکی گذاشتم و آن را به پارکینگ بردم و در بشکهٔ پلاستیکی مخفی کردم تا سر فرصت در محلی خلوت رها کنم اما چند روز بعد به‌عنوان مظنون دستگیر شدم و رازم فاش شد.»
اسماعیل رنگرز در اعترافات خود گفت: «دو سه روزی بود که با دیدن آتنا و طلاهایش وسوسه شده بودم. روز حادثه به مغازه‌ام آمد که آب بخورد و چون کسی آنجا نبود، به طرفش رفتم. خواستم نقشه‌ام را اجرا کنم، اما او شروع کرد به فریاد زدن. برای همین دستم را روی دهانش گذاشتم و وقتی به‌خودم آمدم که دیگر نفس نمی‌کشید. ترسیده بودم و جسدش را داخل ساکی گذاشتم و آن را به پارکینگ بردم و در بشکهٔ پلاستیکی مخفی کردم تا سر فرصت در محلی خلوت رها کنم؛ اما چند روز بعد به‌عنوان مظنون دستگیر شدم و رازم فاش شد.»
پنجشنبه ۲۶آبان در خیابان حرعاملی مشهد، اراذل و اوباش بسیجی مقابل خانه #مجیدرضا_رهنورد اقدام به فحاشی و عربده‌کشی و ایجاد رعب‌ووحشت نمودند… اراذل بسیجی به داخل خانه‌ها و مغازه‌های مردم گاز اشک‌آور شلیک کردند. خواهر و مادر #مجیدرضا_رهنورد در خانه به شدت ترسیده بودند. مجید از پنجره اعتراض می‌کند اما بسیجیان باز هم فحاشی کردند. به مادر مجید فحش دادند که مجید دیگر نتوانست تحمل کند و به خیابان آمد…مغازه‌دارهای اطراف را تا ساعتهای طولانی در مغازه‌هایشان حبس کردند. برخی مغازه‌داران تا روزهای منتهی به حکم نیز تحت فشار و بازداشت بودند. تمام تصاویر دوربین‌های مداربسته را که نشان می‌داد قبل حادثه چه اتفاقاتی رخ داده، جمع کردند…
از نام تو به روم بترسیده شاه روم وز تیغ تو به هند ظفر بر ظفر شده
خداوند را بین مردمان، بندگانی زیرک است که دنیا را طلاق گفته اند و از فتنه هایش ترسیده.