دچار

معنی کلمه دچار در لغت نامه دهخدا

دچار. [ دُ ] ( اِ ) دو چار. دو چهار. ملاقات کردن. رسیدن دو کس بهمدیگر بیک ناگاه و یا بی خبر. ( برهان ). تصادم ناگهانی دو تن بهم. رسیدن به ناموافقی یا جانوری درنده یا امری ناملایم. || ( ص ) گرفتار. مبتلی.

معنی کلمه دچار در فرهنگ معین

(دُ ) (اِ. ) برخورد ناگهانی ، تصادم ناگهانی .
( ~. ) (ص . ) گرفتار، مبتلا.

معنی کلمه دچار در فرهنگ عمید

گرفتار، مبتلا.
* دچار شدن: (مصدر لازم )
۱. گرفتار شدن، مبتلا گشتن.
۲. به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن.
۳. [قدیمی] به شخص ناموافق برخورد کردن.

معنی کلمه دچار در فرهنگ فارسی

گرفتار، مبتلا، برخوردناگهانی، دوچهارهم گویند
۱ - ( اسم ) بر خورد ناگهانی تصادم ناگهانی رسیدن به شخصی ناموافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم ۲ - ( صفت ) گرفتار مبتلا .

معنی کلمه دچار در ویکی واژه

گرفتار
برخورد ناگهانی، تصادم ناگهانی.

جملاتی از کاربرد کلمه دچار

یک‌بود و دوگشت‌و تا دوگردد سه کردند مرا دچار این ذله
خواهم شومت دچار اما در خواب که در برت کشم تنگ
که رسد به حال زارم‌ که شود به غم دچارم که به‌کوی بیکسیها همه‌کس‌گذر ندارد
به فسانهٔ تغافل ستم است چشم بستن نگهی‌کزین‌گلستان به چه‌گل دچاری آخر
شاید دچار دامن اهل دلی شوی چون آفتاب دست به گرد جهان برآر
بسکه محو جلوهٔ او گشت سر تا پای من حیرتم عکس است اگر گردم دچار آینه
صد فلک انتظار می‌بالد با که خود را دچار خواهم‌ کرد
تا که روزی دچار هم گشتند قصّه کوتاه یار هم گشتند
دچار زحمتی تا صید آزی اگر زین دام رستی، بی‌نیازی
چه شود گر به یمن همت تو از قضا را شوم به یار دچار