تراجع

معنی کلمه تراجع در لغت نامه دهخدا

تراجع. [ ت َ ج ُ ] ( ع مص ) بهم بازگشتن. ( زوزنی ). با یکدیگر واپس آمدن. ( دهار ). بیکدیگر بازگشتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سپسایگی بازگشتن و از همدیگر بازستدن هر دو خلیط تا آنچه عامل گرفته است میان هر دو برابر گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازگشتن و منقلب شدن و با یکدیگر رجوع کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : خاصه در این روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی بتراجع نهاده است. ( کلیله و دمنه ). چون کار او در علو شأن و نفاذ فرمان و کمال اقبال و حصول آمال بغایت رسید روی در تراجع نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 72 ). و چون هنگام کار و تراجع روزگار آن طایفه آمد. ( جهانگشای جوینی ). || رجعت کردن کواکب از حرکات اکثری خود که ازمغرب بسوی مشرق میباشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

معنی کلمه تراجع در فرهنگ معین

(تَ جُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بازگشتن . ۲ - در کاری به یکدیگر مراجعه کردن .

معنی کلمه تراجع در فرهنگ عمید

۱. به عقب برگشتن، بازگشتن.
۲. برگشتن به جای خود.
۳. در کاری یا امری به یکدیگر مراجعه و گفتگو کردن.

معنی کلمه تراجع در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) باز پس آمدن پس افتادن باز گشتن بعقب بر گشتن . ۲- بیکدیگر مراجعه و گفتگو کردن در امری . ۳ - ( اسم ) بازگشت واگشت . جمع : تراجعات .

معنی کلمه تراجع در ویکی واژه

بازگشتن.
در کاری به یکدیگر مراجعه کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تراجع

وان دگر چون کشتی با بادبان وآن دگر اندر تراجع هر زمان
و پوشیده نماند که اگر طبیب به نظر اول بیماری را علاج فرماید زود کالبد بپردازد، و همانا که بشریت دوم حاجت نیفتد؛ لکن طبیب حاذق آنست که از حال ناتوان و مدت بیماری و کیفیت علت استکشافی کند و نبض بنگرد و دلیل بخواهد، و پس از وقوف بر کلیات و جزویات مرض در معالجت شرع پیوندد، و در آن ترتیب نگاه دارد و از تفاوت هر روز بر حسب تراجع و تزاید ناتوانی غافل نباشد، تا یمن نفس او ظاهر گردد و شفا و صحت روی نماید.
در تراجع ز خلق و خلقش جین در ترّفع ز علم و حلمش دین
قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلی‌ رَبِّهِمْ ای تواضعوا لربّهم و خشعوا. و قیل: انابوا و اطمأنّوا و سکنت جوارحهم، و اشتقاقه من الخبت و هی الارض المستویة کما تقول: انجد و اتهم، این إِلی‌ بموضع لام افتاده است که در معنی هر دو متقارب‌اند، و روا باشد که إِلی‌ بمعنی «من» باشد، ای اخبتوا من خوف ربّهم. و قیل: قصدوا باخباتهم الی ربّهم، حقیقت اخبات آرام دل است و سلوت جان و سکون جوارح در طاعت، رسته از تراجع و دور از تردّد و نزدیک بحق، أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ الواصلون الی الرّضوان الاکبر، هُمْ فِیها خالِدُونَ.
کنون فتاد به دوری که از تراجع بخت ز صد هزار یکی نیز مستجاب نیافت
إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ، اهل زندگی و زندگان بحقیقت ایشان‌اند که از تراجع پاک‌اند و از تهمت دور، و بدوستی مشهور، از سلطان نفس رسته و دلهاشان با مولی پیوسته، و سرهاشان باطلاع حق آراسته، به نسیم انس زنده و یادگار ازلی یافته و بدوست رسیده.
وین و بال و تراجعش زانست کزدبیری برو رقم باشد
بشهری از شهرهای عراق طبیبی بود حاذق، و مذکور بیمن معالجت، مشهور بمعرفت دارو و علت، رفق شامل و نصح کامل، مایه بسیار و تجربت فراوان، دستی چون دم مسیح و دمی چون قدم خضر صلی الله علیه. روزگار، چنانکه عادت اوست دربازخواستن مواهب و ربودن نفایس، او را دست بردی نمود تا قوت ذات و نور بصر در تراجع افتاد، و بتدریج چشم جهان بینش بخوابانید. و آن نادان وقح عرصه خالی یافت و دعوی علم طب آغاز نهاد، و ذکر آن در افواه افتاد.
آفتابیست این سخن کز عزّ در تراجع نیوفتد هرگز
ای دوست دانی که زیتون در شجره چون کامن و پوشیده باشد، آن را دانی چه خوانند؟ علما آن را عدم خوانند؛ و چون ظاهر شود، بدو و ظهور خوانند؛ و چون با درخت شود و ناپدید گردد، رجوع خوانند. چه گویی! زیتون محمدی که از بیخ درخت صمدی ثمره‬ای نوری پدید آید؛ این ازل نباشد؟ و چون این ثمره با شجره رجوع کند و از مقام ترقی با مقام تراجع شود، چه گویی این ابد نباشد؟ پس ازل، آمدن محمد باشد از خدا بخلق؛ و ابد، عبارت باشد از شدن محمد با خدا. پس از کامن بودن ثمره در شجره عبارت عدم آمد. مگر آن بزرگ از اینجا گفت: «أَلإِخْتِلافُ و الإِنْقِسامُ فِی العَدَمِ وَالنّاسُ یَظُنُّونَ أَنِّهُما فی الوُجُودِ». دریغا چون از این عدم، مصطفی را برون آوردند که «أَوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نُوری» این نور او را مبدا ومنشای همه اختلافها و قسمتها کردند که «فِطْرَةُ اللّهِ الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لاتَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ» این باشد.