معنی کلمه شکم در لغت نامه دهخدا
شکم. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ثواب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پاداش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دهش. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). عطا. ( آنندراج ).دهش. و گویند دهشی است که به عنوان جزا باشد و اگر ابتدا به ساکن باشد شکد نامند. ( از اقرب الموارد ).
شکم. [ ش َ ک َ ] ( ع مص ) گرسنه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
شکم. [ ش َ ک ِ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) گرسنه. ( ناظم الاطباء ).
شکم. [ ش ُ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شَکیمَه. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شکیمة شود.
شکم. [ ش ِ ک َ ] ( ع اِ ) نقاب. ( منتهی الارب ).
شکم. [ ش ِ ک َ ] ( اِ ) اِشکم. بطن و آن جزء از بدن که روده ها در آن واقع شده اند. ( ناظم الاطباء ). ترجمه بطن و گوی و تنور از تشبیهات اوست. ( آنندراج ). قسمتی از تنه که بین قفسه سینه و لگن قرار دارد و شامل قسمت اعظم دستگاه گوارش و قسمتهایی از دستگاه ادرار است. حد فوقانی آن لبه تحتانی قفسه سینه و حجاب حاجز و حد تحتانیش تنگه فوقانی لگن است. در سطح خارجی شکم و در قسمت وسط سطح قدامی ناف قرار دارد که عبارت از اثر بند ناف است ( بند ناف لوله اسفنجی است که جنین را با جفت در رحم اتصال می دهد ). از لحاظ تشریحی شکم را به دوناحیه فوقانی ( اپی گاستر ) و تحتانی ( هیپو گاستر ) تقسیم میکنند. اشکم. ( فرهنگ فارسی معین ) :
سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه
هر یکی با شکم حامل و پُر ماز لبی.منوچهری.ماهی در آبگیر دارد جزعین زره
آهو در مرغزار دارد سیمین شکم.منوچهری.افکنده همچو سفره مباش از برای نان
همچون تنور گرم مشو از پی شکم.