زرین

معنی کلمه زرین در لغت نامه دهخدا

زرین. [ زَرْ ری ] ( ص نسبی )زرینه. منسوب به زر. آنچه از زر ساخته شده باشد. زری. طلائی. ( فرهنگ فارسی معین ). ذهبی. طلائی. منسوب به زر. ( ناظم الاطباء ). از زر. از ذهب. بزر گرفته. زراندود. از زر کرده. زرینه. منسوب به زر. مطلی به زر. ذهبی. به زر آب داده. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). اوستائی «زَئیری ». ( یشتها ج 1 ص 200 ) :
بهشت آیین سرایی را بپرداخت
ز هرگونه در او تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه.رودکی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).چون گل سرخ از میان پیلغوش
یا چو زرین گوشوار از خوب گوش.رودکی ( ایضاً ).کمان گروهه زرین شده محاقی ماه
ستاره جمله چو غالوکهای سیم اندود.خسروانی.ز سیمین فغی من چو زرین کناغ
ز تابان مهی من چو سوزان چراغ.منجیک ( از لغت فرس چ اقبال ص 234 ).شد آن تاجور شاه و چندان سپاه
همان تخت زرین و زرین کلاه.فردوسی.همه طشت زرین و سیمین بدی
چو زرین بدی گوهرآگین بدی.فردوسی.ز دیبای زربفت و تاج و کمر
همان تخت زرین و زرین سپر.فردوسی.تا به در خانه تو بر گه نوبت
سیمین شندف زنند و زرین مزمار.فرخی.سوزن زرین شده ست و سوزن سیمین
لاله رخانا ترا میان و مرا تن.فرخی.گرفتم که جایی رسیدی به مال
که زرین کنی سندل و چاچله.عنصری خانهای زرین و جواهر و عنبرین ها و کافورین ها و مشک و عود بسیار در آنجا نهادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 366 ). بوقهای زرین که در میانه باغ بداشته بودند، بدمیدند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 378 ). مشربهای زرین و سیمین آوردند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 293 ). زمین آن تختهای نیکو سیمین درهم بافته و ساخته و بر آن سی درخت زرین مرکب کرده. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 403 ).
هر آن زر که از باژ در کشورش
رسیدی ز هر نامداری برش
از او خشت زرین همی ساختی
یکی چشمه بد دروی انداختی.اسدی ( گرشاسبنامه چ یغمائی ص 198 ).نرهد ز آتش نه سیم و نه مس ، جززر
برهی ز آتش دوزخ چو شدی زرین .ناصرخسرو.بر تخت علم و حکمت بنشانش
وز پندگوشوار کنش زرین.

معنی کلمه زرین در فرهنگ معین

(زَ رِّ ) (ص نسب . ) منسوب به زر، طلایی .

معنی کلمه زرین در فرهنگ عمید

۱. آنچه مانند زر یا به رنگ زر باشد.
۲. از جنس زر، طلایی.

معنی کلمه زرین در فرهنگ فارسی

آنچه که مانندزریابرنگ زرباشد، ساخته شده اززر
( صفت ) منسوب به زر ۱ - آنچه از زر ساخته شده باشد زری طلایی . ۲ - آنچه مانند زر باشد برنگ زر .
مرغی است سپید

معنی کلمه زرین در فرهنگ اسم ها

اسم: زرین (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: zarrin) (فارسی: زرين) (انگلیسی: zarrin)
معنی: از جنس زر، به رنگ زر، طلایی، زیبا و آراسته

جملاتی از کاربرد کلمه زرین

برون خرام و قدم نه رکاب زرین را نگارخانه ی چین ساز خانه ی زین را
از یاد رفته فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمد زرین‌دست محصول سال ۱۳۴۹ است.
نرگس اندر باغ دارد کاسه زرین بکف جام جم گوئی به شادروان شاپور آورد
اس‌جی‌آر ۰۵۲۵-۶۶ یک ستاره است که در صورت فلکی ماهی زرین قرار دارد.
کنون هرچ گنجست و تاج و کمر همان طوق زرین و زرین سپر
من بدست اندر از پی صفتش لعبتی مشک چهر زرین تن
ابرهارد به عنوان یک حاکم صلح طلب از بنیان‌گذاران اتحادیه سوابا، یک اتحادیه دفاعی میان چندین فرمانروای آلمانی در سال ۱۴۸۸ میلادی بود. او همچنین همان سال به آزادسازی ماکسیمیلیان یکم، پسر فریدریش سوم و پادشاه رومن‌ها از اسارت شورشی‌های فلاندری در بروخه کمک کرد. سال ۱۴۹۲ میلادی نشان پشم زرین را از ماکسیملیان یکم دریافت نمود.
صورت عیسی بن مریم بر زمین سرنگون افتاد زین طاق زرین
این روستا در دهستان زرینه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱۱ نفر (۴۶خانوار) بوده‌است.
چه می‌گویی که این بت‌های زرین ازین گشتن چه می‌جویند چندین
ارتشبد نعمت‌الله نصیری، فارغ‌التحصیل ممتاز دانشکده افسری بود. پدرش محمد نصیری (عمید الممالک) و مادرش زرین‌تاج خانم نام داشتند. نصیری فرماندهی هنگ یک از لشکر گارد شاهنشاهی و فرماندهی گارد سلطنتی را برعهده داشت.
جواد زرینچه ۱۳۸ بار کاپیتانی (۱۳۶ بار کاپیتان استقلال در شروع بازی بوده است)
او هفت مرتبه برندهٔ جایزه لوگی شده است که یکی از آنها، لوگی زرین بوده است.
وی از سال ۲۰۰۲ تا کنون، رهبر ارکستر تالار اپرای سلطنتی لندن بوده‌است و در سال ۲۰۱۵ میلادی، نشان زرین از «جامعهٔ سلطنتی فیلارمونیک» دریافت داشت.
شَبَه با دُر بود عادت چنین است کلید گنج زرین آهنین است
گرستی و گفتی که فردا به گاه درآید چو خورشید زرین کلاه
همیدون ببردند پیش هجیر ابا زین زرین ده اسب هژیر
این روستا در دهستان زرین‌دشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۴۰ نفر (۲۱۲خانوار) بوده‌است.
ببر پنج بالای زرین ستام سرافراز ده موبد نیک‌نام