محاقی

معنی کلمه محاقی در لغت نامه دهخدا

محاقی. [ م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به محاق. در حالت کاستی و باریکی و تاریکی واقع شده ( ماه ) :
کمان گروهه زرین شده محاقی ماه
ستاره یکسر غالوکهای سیم اندود.خسروانی.

معنی کلمه محاقی در فرهنگ فارسی

حالت کاستی و باریکی

جملاتی از کاربرد کلمه محاقی

گر ماه شوی به جز محاقی نبود ور زهره شوی جز احتراقی نبود
تو آفتاب بلندی ولی زوال نداری تو ماه مهرفروزی ولی بری ز محاقی
من همیشه می ستایم ماه و مهرم در کسوف و در خسوف و در محاقی
کجا روشن ماهی بود او راست محاقی کجا تافته نجمی بود او راست وبالی