مطلی

معنی کلمه مطلی در لغت نامه دهخدا

مطلی. [ م ُ طَل ْ لا ] ( ع ص ) دائم المرض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اسیری که امید رهائیش نباشد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بچه پای بسته. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده بعد شود. || درمی اندوده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مطلا شود. درهم مطلی. درم اندوده. ( مهذب الاسماء ).
مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) بچه گوسپند پای بسته. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به معنی سوم ماده قبل شود.
مطلی. [ م ُ طَل ْ لی ] ( ع ص ) آنکه قطران میمالد. || آنکه بیمارداری می کند. || دشنام دهنده. || سرودگوینده. ( ناظم الاطباء ).
مطلی. [ م َ لی ی ] ( ع ص ) مَطلیَّة. قطران مالیده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مطلی در فرهنگ معین

(مُ طَ ل لا ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - روغن مالی شده . ۲ - مذهب .

معنی کلمه مطلی در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - روغن مالی شده . ۲ - مذهب .
مطلیه قطران دهنده

معنی کلمه مطلی در ویکی واژه

روغن مالی شده.
مذهب.

جملاتی از کاربرد کلمه مطلی

امطلینی و سوّفی و عدینی و لا تفی
گر نبود خنگ مطلی لگام زد بتوان بر قدم خویش گام
رقّی شعفتنا لا تهجرینا و منّینا المنی ثم امطلینا
عدی و امطلی ما تشائین انّا نحبّک ان تمطلی العاشقینا
رقیّ لعمرک لا تهجرینا و منّی لقاءک ثمّ امطلینا