دهل

معنی کلمه دهل در لغت نامه دهخدا

دهل. [ دَ ] ( ع اِ ) وقت حاضر. || چیز اندک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
دهل.[ دُ هَُ ] ( اِ ) نوعی از طبل و نقاره. ( ناظم الاطباء ). نام ساز معروف. ( غیاث ). عیر. کوس. ( منتهی الارب ). طبل. ( زمخشری ). سازی معروف و در هندی دهول گویند. ( از آنندراج ). تبیر. تبیره. شندف. طبل بزرگ. ( یادداشت مؤلف ) : آواز بوق و دهل بخاست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376 ). رسول را برنشاندند و آوردند آواز بوق و کوس و دهل بخاست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290 ).
علم تو چنگ است و بانگ بی معنی
سوی من ای ناصبی تهی دهلی.ناصرخسرو.بانگ به ابر اندرون وخانه تهی
تو به مثل مردمی نه ای دهلی.ناصرخسرو.آری آن را که در شکم دهل است
برگ تتماج به ز برگ گل است.نظامی.پر از میوه و سبزه و آب و گل
برآورده آواز مرغان دهل.نظامی.بر در آن حصار شد در حال
دهلی را کشیدزیر دوال.نظامی.به غیر از عشق آواز دهل بود
هر آوازی که درعالم شنیدم.مولوی.آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم و عشق پنهان.سعدی.آواز بربط با غلبه دهل برنیاید.( گلستان ).چو بانگ دهل هولم از دور بود.( بوستان ).- امثال :
آواز دهل از دور هول باشد. ( امثال و حکم دهخدا ).
آواز دهل است . ( امثال و حکم دهخدا ).
آواز دهل شنیدن از دور خوش است .
در مدت عید ما دهل بدریده است . ( امثال و حکم دهخدا ).
صدای دهل از خالی بودن شکم است . ( امثال و حکم دهخدا ).
- دهل ِ باز ؛ دهل برنجینی کوچک که برزین اسب بندند و در وقت شکار با شاهین مادامی که شاهین در کار است جهت تحریص وی آن را می نوازند. ( ناظم الاطباء ). دهلی است خرد که به زین آویزان باشد وقتی که باز به پرواز آید بنوازند تا باز شکار را بگیرد. ( از آنندراج ).
- دهل بالای بام بردن ؛ دهل زدن. ( ناظم الاطباء ). کنایه است از نوبت نواختن. ( از آنندراج ) :
کرد چو شب نوبت خود را تمام
صبح دهل برد به بالای بام.امیرخسرو ( از آنندراج ).رجوع به دهل زدن شود.
- دهل دورویه ؛ جفت دهل. ( ناظم الاطباء ). از دو سوی بپوست کرده. مقابل دهل یکرویه.
- دهل زبانی ؛ گفتن سخنان پوچ و توخالی :

معنی کلمه دهل در فرهنگ معین

(دُ هُ ) (اِ. ) طبل بزرگ ، کوس . ، ~دریده کنایه از: رسوا، مفتضح .

معنی کلمه دهل در فرهنگ عمید

طبل، طبل بزرگ، کوس.
* دهل زدن: (مصدر لازم ) نواختن دهل، طبل زدن.

معنی کلمه دهل در فرهنگ فارسی

طبل، طبل بزرگ، کوس
( اسم ) طبل طبل بزرگ کوس .
وقت حاضر .

معنی کلمه دهل در دانشنامه آزاد فارسی

دُهُل
از سازهای کوبه ای دارای پوست (ممبرانوفون) دوطرفه و رایج در بیشتر نواحی ایران. اندازه و خصوصیات ظاهری آن در نواحی مختلف، متفاوت است و با نام هایی چون دهل، دهیل، دُل، دَول، دِهِل، تیمبوک (دهل کوچک بلوچستان)، جوره (دهل کوچک هرمزگان)، گپ دهل (دهل بزرگ)، دهلک (دهل کوچک) و دهلکِ نال دَمام مشهور است. همۀ دهل ها تشکیل شده اند از استوانه ای چوبی و گاهی فلزی که بر دوسر آن پوست کشیده می شود و پوست ها با یک رشته طناب به بدنۀ آن متصل می شوند. قطر و ارتفاع بدنه در نواحی مختلف، متفاوت است. این ساز به شیوه های گوناگون نواخته می شود. در برخی از دهل ها سمت راست را با چوب و سمت چپ را با ترکه می نوازند. در برخی نیز سمت راست با چوب و سمت چپ آن با یک یا دو قطعه چوب کوچک نواخته می شود که به انگشت بسته شده است. در انواعی از آن نیز سمت راست با چوب و سمت چپ با دست نواخته می شود و در انواعی دیگر هر دو طرف با دست به صدا درمی آید. دهل معمولاً ساز همراهی کنندۀ سرنا و کرناست؛ اما در برخی دیگر از نمونه ها، مانند دمام بوشهر، بسیاری از دهل های هرمزگان و دهلک بلوچستان، ساز همراهی کنندۀ سازهای دیگری به جز سرنا و کرناست. این ساز کاربردهای متنوعی دارد؛ در بسیاری از موارد، در مجالس شادمانی و عروسی نواخته می شود. اما برخی نمونه های این ساز کاربردهای دیگری جز مراسم عروسی دارد؛ ازجمله دمام بوشهر که به مراسم عزاداری محرم اختصاص دارد یا برخی از نمونه های دهل که در هرمزگان به آیین هایی چون زار، نوبان، مشایخ و لیوا، اختصاص دارد. این ساز در قدیم وسیلۀ خبررسانی نیز بوده است.

معنی کلمه دهل در ویکی واژه

(موسیقی ایرانی): طبل بزرگ با چنبر چوبی، که دو دهانه آن با پوست پوشیده شده و زیر و بمیِ آن تا حدی قابل تنظیم است. آن را بوسیله یک بند از گردن و شانه می‌آویزند و با دو چوب کلفت و نازک بر آن می‌کوبند. کوس.
دهل دریده کنایه از: رسوا، مفت توضیح.

جملاتی از کاربرد کلمه دهل

بیدف بر ما میا که ما در سوریم برخیز و دهل بزن که ما منصوریم
گل کدهل نفهمیده است موسم شکفته چون رخ یارست دایم
چو عفریتی از بهر خون آمده ز دهلیز دوزخ برون آمده
گوی بخورد صولجان هیچ نکرد از او فغان چند خروش میکنی ای دهل میان تهی
دهل در بانگ و رخشان پیش او تیغ چو بانگ رعد و رخش برق در میغ
همچو دهلیزهٔ محنتکدهٔ ماتمیان نیست خالی دمی از ولولهٔ وااسفاه
آرونا آصف علی پس از استقلال هند فعالیت سیاسی خود را ادامه داد. در ۱۹۵۸ به عنوان نخستین شهردار دهلی انتخاب شد. روزنامهٔ میهن‌پرست و هفته‌نامهٔ پیوند (۱۹۵۸) را بنیان‌گذاشت و با حزب‌های سوسیالیست، سوسیالیست چپ و کمونیست هند همکاری کرد.
این روستا از شمال به روستای سفین، از جنوب به روستای الدی، از مغرب به روستای لاز و از سمت مشرق به روستای دهلیز متصل است.
دهلیز سراپردهٔ رفیعت تا روی سوی آن دیار باشد
لختی‌ها ---- باز؛ تا خون دهلیزها وارد بطن ها شوند.
نام واقعی سکندر شاه سوری، احمد خان سوری بود. او برادر همسر سلطان محمد عادل شاه بود. او قبل از اعلام استقلال از دهلی، تا سال ۱۵۵۵، فرماندار لاهور بود
از آن بانگ دهل از عالم کل بدین دنیای فانی اوفتیدم
حلقه و دهلیز و برزن روفتند طبل و کوس و دف بشادی کوفتند
نک دو سال‌ است کاندرین دهلیز می کند جان و می‌خورد مهمیز