مفتضح. [ م ُت َ ض ِ / ض َ ] ( ع ص ) رسواو نمایان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): فضوح ؛ ای مُفِتضِح. ( محیط المحیط ) ( معجم متن اللغة ). || بی آبرو و بی ناموس و بی آبروشده و رسواگشته و بدنام. ( از ناظم الاطباء ). که عیب یا عیبهای نهانی او آشکار شده است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). - مفتضح شدن ؛ رسوا شدن. بدنام شدن. بی آبرو شدن. - مفتضح کردن ؛ رسوا کردن. بدنام کردن. بی آبرو کردن.
معنی کلمه مفتضح در فرهنگ معین
(مُ تَ ضَ ) [ ع . ] (اِمف . ) رسوا، بی آبرو.
معنی کلمه مفتضح در فرهنگ عمید
رسوا، نمایان.
معنی کلمه مفتضح در فرهنگ فارسی
رسوا، نمایان ( اسم ) رسوا شده بی آبرو گردیده . چه [ افتضح ] لازم آمده .
جملاتی از کاربرد کلمه مفتضح
خواهم اگر بیش لَوَندی کنم مفتضحش چون بُزِ قندی کنم
بس که از خود ادا درآوردی مر مرا نیز مفتضح کردی
او در سال ۹۷۶/۹۷۷ میلادی متولد شد. در ۱۰۲۶ میلادی جلالالدوله دیلمی او را به جای پسرعمویش ابو سعد به وزارت آل بویه منصوب کرد. در ۱۰۳۰ میلادی عمادالدوله ابوکالیجار به او ناوگانی متشکل از ۱۳۰۰ کشتی سپرد تا شهر بصره را تصرف کند، ولی این کارزار راه به جایی نبرد و به شکستی مفتضحانه انجامید. ابو علی حسن در این نبرد اسیر شد ولی پس از مدت کوتاهی آزاد گشت. یک سال بعد (۱۰۳۱ میلادی) در اهواز در جریان یک درگیری خانوادگی کشته شد. پس از وزارت آل بویه به برادر بزرگش ابوالقاسم هبةالله رسید.