خطه

معنی کلمه خطه در لغت نامه دهخدا

( خطة ) خطة. [ خ ُطْ طَ ] ( ع اِ ) کار بزرگ. || حال. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || جهل. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || بازیچه ای است مر اعرابیان را. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || اسم است از خط مانند نقطه که اسم است از نقط. || حاجت. ( یادداشت بخط مؤلف ). || اقدام بر اموار. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).
خطة. [ خ ِطْ طَ ] ( ع اِ ) زمینی که جهت بنا کردن عمارت گرداگرد آن خط کشیده باشند و حدود پیدا کرده تا دیگری در آن دخالت نکند. ( ناظم الاطباء ). جای فراگرفته. ( زمخشری ). جای گرد درگرفته. زمینی که گرد آن خط کشیده اند علامت تملک یا بنا را. زمین حدکرده شده جهت بنا. آنجا که خط کشند تا کسی دیگر فرودنیاید یا بنا نکند. ( یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خِطَط. || قطعه ای. || منطقه. ناحیه. ( ناظم الاطباء ) :
برده مهندس بقا زآن سوی خطه فلک
خندق حصن ملک را حد سرای شاه را.خاقانی.اندرین خطه که دل خطبه بنام غم کند
سکه گیتی نخواهد داشت نقش جاودان.خاقانی.حالی از آن خطه قلم برگرفت
رسم بد و راه ستم برگرفت.نظامی.لیک درین خطه شمشیربند
بر تو کنم خطبه ببانگ بلند.نظامی.گفتا چه شود اگر در این خطه چند روزی برآسایی. ( گلستان سعدی ). || حوزه. قلمرو : سپاس و حمد و ثنا و شکر مر آفریدگار را عز اسمه که خطه اسلام و واسطه عقد عالم را بجمال عدل و رأفت... آراسته گردانیده است. ( کلیله و دمنه ). دیگر دوهزار فرسنگ در خطه اسلام افزود. ( کلیله و دمنه ). و در نوبت او کرمان و گرگان... در خطه ملک سامانیان افزود. ( کلیله و دمنه ). الحمدﷲ که این مدبر شوم... بخطه ممات نقل کرد. ( سندبادنامه ص 327 ).
خط فلک خطه میدان تست
گوی زمین در خم چوگان تست.نظامی.یافته در خطه صاحبدلی
سکه نامش رقم عادلی.نظامی. || زمینی که در آن فرودآیند و پیش از آن کسی فرودنیامده باشد. ( منتهی الارب ). ج ، خِطَط. || شهر کلان. ( ناظم الاطباء ). کشور :
بدو بخشید مال خطة بست
خراج خطه مکران و قزدار.فرخی.از او اصیل تر از اهل خطه نخشب.سوزنی.خطبه آن خطه بنام شمس المعالی قابوس مطرز گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اهل خطه مولتان را برأی و هوای خویش دعوت می کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). ایزد تعالی خطه عراق بلکه جمله آفاق بیمن رای و رویت و فر اقبال و دولت... ( ترجمه تاریخ یمینی ).

معنی کلمه خطه در فرهنگ معین

(خِ طِّ ) [ ع . خطة ] (اِ. ) ۱ - پاره ای زمین . ۲ - شهر بزرگ . ۳ - ناحیه ، کشور. ج . خطط .

معنی کلمه خطه در فرهنگ عمید

هر نوع سرزمین مانند ناحیه، شهر، و کشور.

معنی کلمه خطه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پاره ای از زمین . ۲ - زمینی که برای عمارت گرداگر آن خط کشیده باشند زمین محدود . ۳ - شهر بزرگ. ۴ - ناحیه ممکلت کشور خط. ایران . جمع : خطط .
زمینی که جهت بنا کردن عمارت گرداگرد آن خط کشیده باشند و حدود پیدا کرده تا دیگری در آن دخالت نکند .

معنی کلمه خطه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خِطّه، اصطلاحی کهن به جای محله یا شهر در دوره اسلامی بکار میرود.
خطّه و نیز خِطّ به معنای زمین، خانه، محله یا هر جایی است که مالکی نداشته باشد و انسان به قصد محدود کردن و مستولی شدن، بر آن خط کشی و علامتگذاری کند و آنگاه با کسب اجازه از حاکم وقت، روی آن زمین به خانه سازی و آبادانی بپردازد. در منابع اسلامی، این واژه اصطلاحآ به معنای محدوده معیّن و علامتگذاری شده ای از شهر بوده که به عنوان محله یا منطقه یا قلمروِ برخی افراد و خاندانها یا قبایل متمایز میشده است.
معنای اختطاط یا تخطیط
اختطاط یا تخطیط به مفهوم مشخص کردن حد و مرز خارجی خطه و نه ضرورتآ نقشه های درونی آن است و با اِقطاع به معنای تیول داری تفاوت دارد. در اغلب منابع کهن تاریخی، فعل خَطَّ یا اختَطَّ، به معنای خط کشیدن و علامتگذاری کردن زمین برای سکونت، همراه با فعل بنا کردن و ساختن ذکر شده است.
دگرگونی واژه خطه
واژه خطه به مرور زمان و به ویژه در مصر دگرگون شد و گسترش یافت، به نحوی که طی سده های بعدی کلماتی چون خُطّ (جمع آن: اخطاط)، قَطیعه (جمع آن: قطایع) و حارَه (جمع آن: حارات) جایگزین آن گردیدند و به یک طایفه یا قبیله یا قشر نیز اطلاق شدند. هر خطه شبیه روستایی کوچک و مجموعه ای از کوچه ها، خانه ها، کاخ ها، میدان ها، بازارچه ها، مساجد، مدارس و امثال آن بوده است.
تخطیط شهرهای اسلامی
...

معنی کلمه خطه در ویکی واژه

خطة
پاره‌ای زمین.
شهر بزرگ.
ناحیه، کشور.
خطط.

جملاتی از کاربرد کلمه خطه

خطهٔ شروان نشود خیروان خیر برون از خط شروان طلب
نام بهنمیر بنا به روایتی برگرفته از «بند امیر» یا «بند امیر پازواری» می باشد. بند امیر، بندی بود بر روی رودخانه تِلار و در سامان غربی بهنمیر و به نام امیر پازواری شاعر و عارف مشهور خطه مازندران نامگذاری شده بود و در آن بند کالاهای تجاری تخلیه می‌شد ولی در حال حاضر اثری از آن بند وجود ندارد. پس از گذر مدتی این منطقه بهمن‌میر نامیده شد و به مرور زمان بهمن‌میر به بهنمیر تغییرنام داد. نام دیگر بهنمیر در کتب فرهنگ جغرافیایی ایران و لغت‌نامه دهخدا «بانصر» می‌باشد. بانصر نام یکی از دهقانان قدیم در بابلسر بوده‌است.[نیازمند منبع]
خطه جاه تو را هشت فلک یکدرگاه صحن درگاه تو را هفت زمین یکدربار
یک منطقه تاریخی که در فصل بهار خطه ای از بهشت است در صورت بارندگی البته.
سطر هشتم از این چوب خطها را پیدا می‌کنیم.
افسانه‌های آذربایجان کتابی به روایت صمد بهرنگی و بهروز دهقانی، شامل افسانه‌های خطه آذربایجان است که عیناً به فارسی ترجمه شده و از مجموعه کتاب‌های نوجوانان است. این کتاب شامل مجموعه داستان‌ها و افسانه‌هایی است که در گذشته و حال در هنگام خواب برای کودکان نقل می‌شود.
بود پیری به خطه خوارزم همه جا ظلمجو چه بزم و چه رزم
ربعی نموده پیکرش، خطهای مسطر در برش ناخن بر آن خطها برش، وقت محاکا ریخته
یکی داور کشور آب و گل یکی حاکم خطه جان و دل
صادران و واردان خطهٔ افلاس را هر زمان از گنج انعامش نوال دیگرست
شاه سپهر بارگه خسرو عرش مرتبت مقطع خطه کرم شحنه عالم هنر
سید احمد خسروشاهی (زاده ۲۵ فروردین ۱۲۹۱ یا ۲۶ ربیع‌الثانی ۱۳۳۰ – درگذشته ۲۸ خرداد ۱۳۵۶) فقیه اصولی خطه آذربایجان در خسروشاه تبریز به دنیا آمد. خاندان خسروشاهی از خاندان‌های روحانی آذربایجان است که روحانیت و فقاهت در آن دودمان سالیان زیاد (شاید ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال) جریان و استمرار داشته‌است.
فرش و گلیم و جاجیم زنجان از معروفیت خاصی برخوردارند. فرش بافی در زنجان یکی از صنایع با قدمت زیاد است که نقش قابل توجهی در صادرات فرش ایران ایفا می‌کند. فرش‌های صادراتی زنجان از بهترین جلوه‌های فرهنگی این استان هستند. به‌طوری‌که فرش بافان این خطه هنر و مهارت خود را در راستای تکامل هنر سرزمینشان قرار داده‌اند و از آن به عنوان منبع درآمد نیز استفاده می‌کنند. در سال بیش از ۶۰۰۰۰ تخته فرش در سراسر استان بافته می‌شود که عمده آن‌ها مربوط به اتحادیه بافندگان فرش دستی و شرکت‌های مختلف است.
یک از هزار نگویم به صدهزار زبان ثنای حضرت به گلبرگی خطهٔ لار
ز خطه ای به تو افتاده ام که وقت وداع صدور بر پی من ناله کرده اند و نفیر
در منابع معتبر نیز بیان شده که مردم این طایفه از دامداران ساکن شوررود زابل هستند که تعدادی از آن‌ها در روستاهای خطه سیستان زندگی می‌کنند و به شغل دامداری (پرورش گوسفند) و کشاورزی مشغول هستند.
چون به سر کوه قاف نقطهٔ «فا» دان خطهٔ بغداد در ازای صفاهان
پیرانشهر شهری در غرب کشور ایران است که مرکزیت شهرستانی به همین نام را بر عهده دارد و از نقطه‌نگاه تقسیمات سیاسی‌اداری، در نیمه جنوبی استان آذربایجان غربی واقع گردیده است. این شهر در جنوب خطه آذربایجانات و شرق خطه کُردستانات قرار دارد. بر اساس نویافته‌هایی از دوره پارینه سنگی، پیرانشهر یکی از قدیمی‌ترین سکونتگاه‌ها و مناطق خاورمیانه است.
در سال ۱۸۸۴ منطقه زیر نام «قلمروی ملی لا پامپای مرکزی» که شامل استان ریو نگرو ی کنونی نیز می‌شد تشکیل شد. جمعیت این خطه که در آن زمان ۲۵ هزار نفر بود تا سال ۱۹۱۵ به ۱۱۰ هزار نفررسید. ۴۰ سال بعد، خطهٔ مزبور تجزیه شد و لا پامپا استقلال خود را به عنوان یک استان به دست آورد.