خایه

معنی کلمه خایه در لغت نامه دهخدا

خایه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) خصیه انسان. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( دهار ). گند. جند. تخم. بیضه. دنبلان ، طملان :
بلیف خرما پیچیده بینمت همه تن
فشرده خایه به انبر بریده کیربگاز.منجیک.عجب آید مرا ز تو که همی
چون کشی آن کلان دو خایه فنج.منجیک.که زین خایه گرمایه بیرون کنم
ز پشت پدر خایه بیرون کنم.فردوسی.بجایی شد و خایه ببرید پست
برو داغ بنهاد و او را ببست.فردوسی.بخایه نمک بر پراگند زود
بحقه درآکند بر سان دود
هم اندر زمان حقه را مهر کرد
بیآمد خروشان و رخساره زرد.فردوسی.برون شدند سحرگه ز خانه مهمانانش
زهارها شده پر گوه و خایه ها شده غر.لبیبی.و این ستوربان خایه او [ مهتدی خلیفه ] را بیفشردتا بمرد. ( مجمل التواریخ و القصص ).
سوزنی تیز در گرفته بچنگ
کرده زی خایه های خویش آهنگ.سنائی.- بخایم ؛ در تداول عامه وقتی کسی را مطلبی از دست رفته باشد چون به او بگویند که فلان چیز را از دست دادی او اگر در جواب گفت «بخایم » یا «بخایت » یا «بخایه پسرم » کنایه از این است که من را توجه به فلان چیز نیست و از دست رفتن آن اثری ندارد.
- دوخایه ؛ بیضتین. خصیتین. انثیین. انثیان.
- نیم خایه ؛ آنکه یکی از بیضتین او را در آورده باشند.
|| نیمکره و مجازاً فلک.
آن خایهای زرین از سقف نیم خایه
سیماب شد چو بر زد سیماب آتشین سر.خاقانی.- امثال :
بخایه اسب حضرت عباس ؛چون از کسی چیزی فوت شود و به او تذکر دهند او در جواب گوید بخایه اسب حضرت عباس از جواب او فهمیده میشود که این فوت او را اثری ندارد.
خایه حلاج بودن ؛ لرزان بودن.
فلانی خایه چپ فلان کس است ؛ بیشتردر محاوره لوطیان بکار رود و به معنی آن است که فلانی پیش او بسیار اعتبار دارد.
فلانی خایه چپ فلان کس نیست ؛ در محاوره لوطیان خطابی است برای توهین کسی.
|| تخم و بیضه هر جانور. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
چو گشتاسب آن اژدها را بدید
کمان را بمالید و اندر کشید
چو نزدیک اسب اندر آمد ز راه
سرونی بزد بر سرین سیاه
که از خایه تا ناف او بر درید

معنی کلمه خایه در فرهنگ معین

(یِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - تخم ، تخم مرغ . ۲ - تخم انسان یا حیوان نر. ، ~کسی را مالاندن کنایه از: چاپلوسی کردن ، تملق اغراق آمیز کردن . ،مثل ~حلاج لرزیدن به شدت ترسیدن .

معنی کلمه خایه در فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) تخم انسان یا حیوان نر، بیضه.
۲. (زیست شناسی ) [قدیمی] تخم پرندگان: چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی: ۱/۱۹۳ ).
۳. [قدیمی] هرچه به شکل تخم مرغ باشد: ز زر خایهٴ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی: ۵/۵۲۱ ).
* خایهٴ زر:
۱. گلولۀ زر.
۲. [مجاز] آفتاب: در آن گوهرین گنجِِ بن ناپدید / بدی خایهٴ زر خدای آفرید (نظامی۵: ۸۱۴ ).
* خایهٴ زرین: = * خایۀ زر: آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی: ۱۸۶ ).

معنی کلمه خایه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - تخم مرغ بیضه . ۲ - (اسم ) قارچ حیوان نر بیضه سماروغ.

معنی کلمه خایه در ویکی واژه

خایه ، تخم مرغ،بیضه انسان یا حیوان‌نر.
بیاورد چیزی بر شهریار.....بر او خایه و ترّه جویبار (شاهنامه)
بیضه، عضوی از اندام تناسلی مرد که هورمون‌های جنسی را تولید میکند
شیر، خامه.
خایه کسی را مالاندن کنایه از: چاپلوسی کردن، تملق اغراق آمیز کردن.
خایه حلاج لرزیدن به شدت ترسیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه خایه

علم طشت و خایه از زاغان ظلمت بین که باز صد هزاران خایه در نه طشت مدفون کرده اند
طفل را نیست بهتر از دایه کبک داند نهفتن خایه
کوتاه تری یک گره از خایه به طول با خایه برابری ولیکن در عرض
خاک آن خادمان بی‌خایه به ازین خادمان بی‌مایه
جوان رفت و آورد خایه دویست به استاد گفت ای گرامی مه‌ایست
خایهٔ زر پرید مرغ‌آسا از پی این کبود طست آخر
آن خایه‌های زرین از سقف نیم خایه سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر
در آن شورش آمد همی زی کنار شکسته شدی خایه بی شمار
که گر گوسپندیست‌،‌سرمایه‌راست وگر ماکیانی بود، خایه‌راست