گوهرین

معنی کلمه گوهرین در لغت نامه دهخدا

گوهرین. [ گ َ / گُو هََ ] ( ص نسبی ) منسوب به گوهر. از گوهر. گوهری :
چشمه صلب پدر چون شد به کاریز رحم
زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من.خاقانی. || مرصع. آراسته به گوهر :
همه گوهرین ساز و زرین ستام
بلورین طبق بلکه بیجاده جام.نظامی.بساطی گوهرین در وی بگستر
بیار آن کرسی شش پایه زر.نظامی.بجز گوهرین جام و زرین عمود
به خروار عنبر به انبار عود.نظامی.

معنی کلمه گوهرین در فرهنگ معین

( ~ . ) (ص نسب . ) منسوب به گوهر. ۱ - دارای گوهر. ۲ - مزین به جواهر.

معنی کلمه گوهرین در فرهنگ عمید

دارای گوهر، مزّین به جواهر.

معنی کلمه گوهرین در فرهنگ فارسی

منسوب به گوهر، دارای گوهر، مزین به جواهر
( صفت ) منسوب به گوهر : ۱ - دارای گوهر : چشم. صلب پدر چون شد بکاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من . ( خاقانی ) ۲ - مزین بجواهر مرصع به در : و اگر بخواهی اسب بازین و ساز گوهرین و مرواریدین و زرین و یاقوتین بیرون آید .

معنی کلمه گوهرین در فرهنگ اسم ها

اسم: گوهرین (دختر) (فارسی) (تلفظ: go (w) harin) (فارسی: گوهرین) (انگلیسی: goharin)
معنی: منسوب به گوهر، از گوهر، گوهری، ( گوهر + ین / in ـ/ ( پسوند شباهت ) )، مرصع، آراسته به گوهر، جواهرنشان

جملاتی از کاربرد کلمه گوهرین

تمجید پیر عشق از آن لعل گوهرین
در آن گوهرین گنج بن ناپدید بدی خایهٔ زر خدای آفرید
چو آفتاب نکند از رخ زمانه نقاب بریز در قدح گوهرین عقیق مذاب
گوهرین جام لبت را خستند ساغر دولت خود بشکستند
بنات نعش همی گشت گرد قطب چنان که گرد حقهٔ فیروه گوهرین زیور
بتن علامت چوبش چو لعلگون دیبا بسر جراحت سنگش چو گوهرین افسر
ز راون بود تخت گوهرین ساز که از افسون همی آمد به پرواز
چنان پر برآمد ازان کام او که لبریز شد گوهرین جام او
باردم دریای لعل آن گوهرین دندان ز جزع عکس عادت را به مروارید نیسان پروری
بساط گوهرین در وی بگستر بیار آن کرسی شش‌پایه زر