خزنه
معنی کلمه خزنه در فرهنگ معین
معنی کلمه خزنه در فرهنگ عمید
معنی کلمه خزنه در فرهنگ فارسی
جمع خازن
معنی کلمه خزنه در ویکی واژه
جِ خازن ؛ گنجوران.
جملاتی از کاربرد کلمه خزنه
و گفت: اگر خدای تعالی روز قیامت گوید: چه چیز خواهی؟ گویم: خداوندا! آن خواهم که مرا به قعر دوزخ فرستی وبفرمایی تا از بهر من سراپرده های آتشین بزنند و در آن سراپرده تختی آتشین بنهند تا چون ما در قعر دوزخ بر سریر مملکت نشینیم دستوری فرمایی تا یک نفس بزنیم از آن آتش که در سر من ودیعت نهاده ای، تا مالک را و خزنه دوزخ را با دوزخ جمله را به یکبار به کتم عدم برم و اگر این حکایت را از نص مسندی خواهی خبر یا مومن فان نورک اطفا لهبی تمام است.
و ایشان را بکار نمیآئید و از دوزخ نمیرهانید. و گفتهاند: این جواب بو جهل است که روز بدر گفت: نحن جمیع منتصر ما همه هم پشتایم یکدیگر را تا کین کشیم از محمد. روز رستاخیز او را گویند خزنه جهنم: «ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ» چون است که امروز هم پشت نهاید و نه کین کش؟ ربّ العالمین فرمود: بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ ای خاضعون اذلّاء منقادون لا حیلة لهم.
چونک مخزنهای افلاک و عقول چون خسی آمد بر چشم رسول
قوله تعالی: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ای کلّ نفس منفوسة تعالج غصص الموت. میگوید: هر نفسی منفوسه بر ممرّ انفاس بگذشته مرگ بچشد، و سکرات مرگ ببیند، یعنی اهل زمین. فانّ من فی الجنّة و النّار لا یموتون، خزنه بهشت و حور و غلمان و خزنه دوزخ نمیرند چنان که جای دیگر گفت: فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ و هم من فی الجنّة و النّار من الخزنة. فریشتگان آسمان نیز طمع کردند که نمیرند که از حضرت عزّت این آیت آمده بود: کلّ من علیها فان هر چه بر زمین است بسر آمدنی است و مردنی، ایشان گفتند: ما نمیریم که ما آسمانیانیم نه زمینیان. ربّ العالمین آیت فرستاد: کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ یقین شد ایشان را که مردنیاند. و فی ذلک ما
لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ ای بأن هذا الیوم حق فصدّقناهم، این سخن بر در بهشت گویند، چنان که ایشان را دیدار در بهشت افتد، و تا درین سخن باشند و درین ثنا نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ خزنه بهشت ایشان را استقبال کنند، و گویند: اینک آن بهشت که شما را در دنیا وعده داده بودند. أُورِثْتُمُوها اورثتم منازل اهل النّار فیها لو عملوا بطاعة اللَّه بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ توحّدون اللَّه و تطیعونه.
دست تو به سیکی و به زلفی که از و دست چو مخزنه مشک فروشان شود از شم
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ این همچنانست که جای دیگر گفته إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ و ذلک من الزلل الذی هو الخطاء ای طلب زللهم و کسبه لهم. حمزه خواند تنها فازالهما الشیطان ای نحّاهما عنها یعنی عن الجنة، و قیل عن الطاعة، و اضاف الفعل الی الشیطان لانه سبب ذلک، کقوله تعالی رب انهن اضللن کثیرا من النّاس اضاف الاضلال الی الاصنام لانهنّ سبب الضّلالة. میگوید شیطان ایشان را از بهشت بیوکند و از فرمانبرداری ایشان را بنافرمانی درآورد، یا آنک ایشان را وسوسه کرد، و ذلک فی قوله تعالی فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ دیو در دل ایشان داد، و بر ایستاد کرد بر اندیشه ایشان تا ایشان را بآنروز آورد که پیدا کرد آنچه پوشیده بود از عورتهای ایشان. گفتهاند این وسوسه شیطان از بیرون بهشت بآدم رسید که شیطان را پس از آنکه از بهشت بیرون کردند به بهشت باز نرسید. و گفتهاند که از دهان مار با وی سخن گفت. وهب منبه گفت ما را چهار دست و پای بود بر مثال شتر بختی، و نیکوتر چهار پای در دنیا آن گه مار بود، و شیطان در شکم وی شد تا چون بر خزنه بهشت گذر کند ایشان ندانند که یک بار پیش از آن رفته بود و خزنه او را منع کرده بودند، پس در شکم مار شد آن گه در بهشت از شکم وی بیرون آمد، و آن لذت و رایحه که بهشتیان یابند وی را نبود و نیافت آن گه از آن درخت منهی چیزی گرفت و نخست به حوا داد، گفت میبینی که چه نیکوست رنگ و بوی و طعم این میوه و هر که ازین میوه بخورد جاوید در بهشت بماند و شما را نهی از آن کردند تا جاوید در بهشت نمایند. ابن اسحاق گفت ابتداء کید وی آن بود که نوحه در گرفت و بر آدم و حوا میگریست ایشان گفتند چرا میگریی؟
دم مردن بچندان لشکر خویش به مخزنهای لعل و گوهر خویش
تعالی الله چه درباییست، زخّار در او هر قطره مخزنهای اسرار