مسندی

معنی کلمه مسندی در لغت نامه دهخدا

مسندی. [ م ُ ن َ] ( ص نسبی ) منسوب است به مسند. رجوع به مسند شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مسندی

نقل است که ذالنون مصری شیخ را مصلایی فرستاد. شیخ بدو باز داد که: ما را مصلی‌، به چه کار‌؟ ما را مسندی فرست تا بر او تکیه کنیم.
خواری و عزت درین محنت سرا یکسان بود آستان و مسندی در خانه زنجیر نیست
مجموعه احادیث متعددی است که ترمذی با سندهای خود نقل کرده‌است، سپس با قضاوت در مورد هر حدیث یا به قول خود یا سخنان شیوخ خود که ذکر می‌کند، آن‌ها را دنبال می‌کند. امام بخاری بیشترین سهم را در داوری این احادیث داشته و متون این کتاب بالغ بر ۴۸۴ متن مسندی بوده‌است. -ترمذی الکبیر.
عرش معظم که نیاید بوهم مسندی از عز و جلال تو بود
آمده بی رخصت و پوزش ز در بر سر هر مسندی افشانده پر
قوتی و راحتی و مسندی در میان جان فتادش زان ندا
بمسندی که بر آن سعد اکبرست مقیم باد همی که بر آن شاه انجمست سوار
مجره گشته بکردار مسندی ز بلور سپهر گشته بکردار گنبدی زرخام
گرچه خدا بدست کرم مسندی نهاد اندر جوار حضرت خویش از برای تو
ز تصویر مزار اهل دل آواز می‌آید که در راه فنا از پا نشستن مسندی دارد
آسمان را در همه بگشاده‌اند در بهشتم مسندی بنهاده‌اند