خرد

خرد

معنی کلمه خرد در لغت نامه دهخدا

خرد. [ خ َ ] ( اِ ) گل سیاه لزج و چسبنده باشد. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). گل که بتازیش طین خوانند. ( شرفنامه منیری ). خَره. ( صحاح الفرس ) . گِل سیاه ته حوض و ته جوی آب. ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ) :
آن کجا سرْت بر کشید بچرخ
باز ناگه فروبردْت بخرد.خسروانی ( از لغت فرس ).بس کسا کاندر گهر وَاندر هنر دعوی کند
همچو خر درخرد ماند چون گه برهان بود.فرخی.همه راود بود یکسر زمینش
نباشد دیولاخ و شوره و خرد.شمس فخری.
خرد. [ خ َرْ رَ ] ( اِ ) گل سیاه لزج و چسبنده باشد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به خَرْد شود.
خرد. [ خ ُ رُ ] ( ع اِ ) ج ِ خرود. ( از منتهی الارب ). رجوع به خرود شود. || ج ِ خرید و خریدة. رجوع به «خرید» و «خریدة» شود.
خرد. [ خ ُرْ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ خرید و خریدة. ( از منتهی الارب ). رجوع به خرید و خریدة شود.
خرد. [ خ َ رَ ] ( ع اِ ) درازی سکوت. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || ( مص ) ساکت شدن. || خریدة گشتن زن. ( ازمنتهی الارب ) ( از تاج العروس ). رجوع به خریدة شود.
خرد. [ خ ِ رَ ] ( اِ ) عقل. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ). دریافت. عقل. ادراک. تدبیر. فراست. هوش. دانش. زیرکی. ( ناظم الاطباء ) ( از شرفنامه منیری ). لُب . حِجر. دهاء. زَور. زور. حِجی ̍. حَصاة. حِلم. نُهْیة. نهی ً [ ن َ / ن ُ هَن ْ ]. روع. ناطقه. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
زن چاره گر زود بردش نماز
چنین گفت کای شاه گردنفراز
بمن بخش وی را خرد یاد کن
دل غمگنان از غم آزاد کن.فردوسی.گر بر در این میر تو ببینی
مردی که بود خوار و سرفکنده
بشناس که مردیست او بدانش
فرهنگ و خرد دارد و نونده.یوسف عروضی.اندر میزد با خرد و دانش
وَاندر نبرد با هنر بازو.فرخی.خرد باشد که خوب و زشت داند
چو مهر آید خرد در دل نماند.( ویس و رامین ).خرد را می ببندد چشم را خواب
گنه را عذر شوید جامه را آب.( ویس و رامین ).که چون بر این مشافهه واقع گردد قدر خان بحکم خرد... دانیم که ما را معذور دارد. ( تاریخ بیهقی ). وی را آن خرد و تمییز و بصیرت و رویت است که زود رود سنگ وی را ضعیف دارد و نتواند گردانید. ( تاریخ بیهقی ).چون ما از آب گذاره کردیم واجب چنان کردی و به خرد نزدیک بودی که مهترت رسولی فرستادی. ( تاریخ بیهقی ). همچنانست که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آنرا رد نکند و شنونده آنرا باور دارد. ( تاریخ بیهقی ).

معنی کلمه خرد در فرهنگ معین

(خُ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - کوچک . ۲ - کم سال ، کودک .
(خ ِ رَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - عقل . ۲ - ادراک ، دریافت .
(خَ ) (اِ. ) گل و لای ، لجن .

معنی کلمه خرد در فرهنگ عمید

گل ولای، لجن: آن کجا سرْت برکشید به چرخ / با ز ناگه فرو بردْت به خَرد (خسروی: شاعران بی دیوان: ۱۷۵ ).
= عقل۱
۱. ریز، کوچک.
۲. (اسم ) هر چیز تقسیم شده به قسمت های کوچک تر و اندک تر: پول خُرد.
۳. خردسال.
۴. (اسم ) ریزۀ هر چیز، خرده، ریزریز.
۵. [قدیمی، مجاز] بی اهمیت.
۶. [قدیمی] زیردست.
* خرد کردن: (مصدر متعدی )
۱. ریز کردن.
۲. کوبیدن و نرم کردن.

معنی کلمه خرد در فرهنگ فارسی

عقل، هوش، قوه دریافت وادارک حسن وقبح اعمال و، تمییزنیک وبدامور، ریزه، هرچیز، خرده، لای، لجن، گل تیره وچسبناک
( صفت ) ۱ - کوچک کم جثه . ۲ - اندک سال کودک . جمع : خردان . ۳ - باریک دقیق . یا خرد و خاکشیر کردن. خرد کردن . یا خرد و خمیر شدن . ۱ - له شدن کوفته شدن . ۲ - بسیار خسته شدن .
لقب سعد بن زید منات است

معنی کلمه خرد در فرهنگ اسم ها

اسم: خرد (پسر) (فارسی) (تلفظ: kherad) (فارسی: خِرَد) (انگلیسی: kherad)
معنی: دانش

معنی کلمه خرد در دانشنامه عمومی

خرد (فیلم). خرد ( انگلیسی: Wisdom ) فیلمی در ژانر رمانتیک و درام به کارگردانی امیلیو استیوز و رابرت وایز است که در سال ۱۹۸۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به امیلیو استیوز، دمی مور، تام اسکریت، ورونیکا کارترایت و چارلی شین اشاره کرد.

معنی کلمه خرد در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:عقل

معنی کلمه خرد در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شاید کمتر موضوعی، مثل به کارگیری عقل و اندیشه در بیانات امام علی (علیه السلام) مورد توجه قرار گرفته باشد. در سخنان گهربار ایشان، از عقل، به منشأ شرافت و شخصیت انسانی، زیور و زینت آدمی، ریشه و سرچشمه همه خوبی ها، عامل سعادت انسانی، ابزار و سلاح همه کارها، درمان و علاج ناکامی ها، حیات و زندگی روح، اصل و ریشه دانش و انگیزه فهم و درک انسان و در یک جمله سرچشمه ادب و دین داری و عشق و تعهد و ایمان، یاد شده است. تمام این تجلیل ها از عقل، نشانه ارج و عظمتی است که آن حضرت، برای به کارگیری آن در حیات و زندگی انسان ها قائل هستند.
حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه به تفصیل به مسئله خرد و عقل پرداخته اند، که در ادامه آن را بررسی می کنیم.
← سودمندترین دارایی
امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه اوصافی را درباره خردمندان برشمردند که بدین قرار است:
← پندپزیری خردمند
امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه اوصافی را درباره نادانان برشمردند که بدین قرار است:
← صرف نیکی در موردش
...

معنی کلمه خرد در ویکی واژه

خَرد
خُرد
خِرَد
گِل و لای، لجن.
کم سن و سال، کودک، کوچک.
عقل. ادراک، دریافت. بدانکه که مَی چیره شد بر خِرَد/ کجا خواب و آسایش اندر خورَد «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه خرد

این امامزاده در خیابان علوی، محله سلطان میراحمد واقع شده و در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۲۱ با شمارهٔ ثبت ۳۵۲ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
آب‌انبار فیض قمصر مربوط به دوره قاجار است و در قمصر، محله بالا، نبش خیابان ۱۴ متری واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۹۰۴۴ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
به من عرض متاع خود دهد یوسف، نمی داند که من این خرده جان بهر سودای دگر دارم
تا تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳[بروزرسانی]
محال است نزدیک صاحب خرد اگر نیک در نیک و بد ننگرد
گرین درخورد با خرد یاد دار سخنهای ایرانیان باد دار
نی دل خوش و نی خرد فراهم دیوانه و دیو هر دو با هم
چوگیرند شیران مهارش به‌دست خرد را چنان باشد اندر گمان
شه ناتوان را به همره ببرد که سازد به چشم بزرگانش خرد
آن کو به بر خرد مهین است زین ازرق بی خرد کهین است
مزد هر مرد به میزان شعور است و خرد شغل هر شخص به اندازهٔ هوش است و فکر
پسند تو آمد خردمند هست از آواز به گر ز دیدن بهست
جان در گرو ساقی و جان رهن مغنی هوش و خرد باخته خود در چه شمارست