دل بدان شاددار و غصّه مخور که نباشد ز حکمتی خالی
زیرا که تو در شارسان حکمت با نعمت و با مال و دست گاهی
زیر حکم تو چو اسبی با لگام آهسته شد عالمی آشفته مانند هیونی بیلگام
حکومت سکوت، حکومت سقوط، بهلطف شورای نگهبان
به نقل از چراغعلی اعظمی سنگسری پس از شش سال حکومت فرخان کوچک، خورشید در سال ۷۴۸ میلادی و پس از رسیدن به سن چهاردهسالگی، از اسپهبد فرخان کوچک در نامهای خواست که حکومت را به وی واگذار کند. فرخان محتوای نامه را با فرزندانش درمیان گذاشت و سپس آن را پذیرفت. پسران فرخان، برخلاف پدر، با این عمل مخالفت میورزیدند.
به رفق و لطف جهان را به طاعت آوردی اگر چه حکم تو عاجز نبود از اکراه
ز کارخانه عشقم جز این نصیبی نیست که بر زبان گذرد گه گهم حکایت عشق
۵–۶۵۰ تا ۶۵۳ :فولاد استحکام بخشی شده با کار سرد و کار گرم.
هر که را بود شک در اسکندر آن حکایت نیامدش باور
طغان شاه یا طغی پسر علاالدوله که پس از پدر به حکومت رسید و از سال ۶۶۲ تا ۶۷۰ در یزد به مدت ۸ سال حکم راند.
حکیمی که گردون گردان نهاد به خمّ بدن بادة جان نهاد
حکیم ششم چون سخن ساز کرد سخن را بدین لهجه آغاز کرد
که دست از دامنت من بر ندارم اگر کشته شوم الحکم لله
کند رد قضا حکمش فلک خود اینقدر داند که با حکم مطاع او نخواهد شد قضا مبرم