حک

معنی کلمه حک در لغت نامه دهخدا

حک. [ ح َک ک ] ( ع مص ) خاریدن. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). بخارش آمدن. بخاریدن. ( دهار ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || خارانیدن. خاراندن. || سائیدن. سودن. بسودن. ( منتهی الارب ). || خلانیدن. || خلیدن چیزی در دل. ( تاج المصادر بیهقی ). خلیدن در دل : حک فی صدری ؛ خلید در دل من. ماحک فی صدری شیی ٔ؛ منشرح نشدبهر او دل من و ماند در او چیزی از شک و ریب. ( منتهی الارب ). پیچیدن چیزی در دل. ( زوزنی ). خلیدن در سینه. || خراشیدن. ( منتهی الارب ). رندیدن. || تراشیدن. ( دهار ). حت . طَمس. ستردن. محو کردن . || بر محک نهادن : گویند حک الذهب بالمحک و آن هنگامی است که بخواهد طلا را بیازماید و عیار آن بشناسد. ( اقرب الموارد ). || کندن نگین و مانند آن. مهره سائی کردن. || دور کردن. || درو کردن. || ( ص ) تراشیده شده. ( آنندراج ) :
چشمم بتو افتاد وجودم همه حک شد
هر چیز که در کان نمک رفت نمک شد.میرخسرو ( از آنندراج ).دلم چو یافت ترا دیده شد سفید از اشک
چو نقطه ای که پس از انتخاب حک سازند.ابوحیان شیرازی ( از آنندراج ).
حک. [ ح ِک ک ] ( ع اِ ) شک. || حک شر؛ بسیار پیش آینده ببدی. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه حک در فرهنگ معین

(حَ کّ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - ساییدن . ۲ - تراشیدن .

معنی کلمه حک در فرهنگ عمید

تراشیدن نقش یا نوشته ای بر روی جسمی سخت.

معنی کلمه حک در فرهنگ فارسی

خراشیدن، تراشیدن، خاراندن، ساییدن، سودن
۱ - ( مصدر ) سودن جرمی را بر جرمی خراشیدن ساییدن . ۲ - تراشیدن . ۳ - ستردن کندن . ۴ - خاراندن . ۵ - ( اسم ) سایش خراش . ۶ - تراش . ۷ - سترندگی . ۸ - خارش .
شک

معنی کلمه حک در فرهنگستان زبان و ادب

{burn-in} [سینما و تلویزیون] برهم نمایی عنوان یا هرگونه متن نوشتاری و تصویر بر روی تصویر زمینه متـ . حک عنوان

معنی کلمه حک در ویکی واژه

ساییدن.
تراشیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه حک

دل بدان شاددار و غصّه مخور که نباشد ز حکمتی خالی
زیرا که تو در شارسان حکمت با نعمت و با مال و دست گاهی
زیر حکم‌ تو چو اسبی با لگام آهسته شد عالمی آشفته مانند هیونی بی‌لگام
حکومت سکوت، حکومت سقوط، به‌لطف شورای نگهبان
به نقل از چراغعلی اعظمی سنگسری پس از شش سال حکومت فرخان کوچک، خورشید در سال ۷۴۸ میلادی و پس از رسیدن به سن چهارده‌سالگی، از اسپهبد فرخان کوچک در نامه‌ای خواست که حکومت را به وی واگذار کند. فرخان محتوای نامه را با فرزندانش درمیان گذاشت و سپس آن را پذیرفت. پسران فرخان، برخلاف پدر، با این عمل مخالفت می‌ورزیدند.
به رفق و لطف جهان را به طاعت آوردی اگر چه حکم تو عاجز نبود از اکراه
ز کارخانه عشقم جز این نصیبی نیست که بر زبان گذرد گه گهم حکایت عشق
۵–۶۵۰ تا ۶۵۳ :فولاد استحکام بخشی شده با کار سرد و کار گرم.
هر که را بود شک در اسکندر آن حکایت نیامدش باور
طغان شاه یا طغی پسر علاالدوله که پس از پدر به حکومت رسید و از سال ۶۶۲ تا ۶۷۰ در یزد به مدت ۸ سال حکم راند.
حکیمی که گردون گردان نهاد به خمّ بدن بادة جان نهاد
حکیم ششم چون سخن ساز کرد سخن را بدین لهجه آغاز کرد
که دست از دامنت من بر ندارم اگر کشته شوم الحکم لله
کند رد قضا حکمش فلک خود اینقدر داند که با حکم مطاع او نخواهد شد قضا مبرم