معنی کلمه عروسک در لغت نامه دهخدا
- عروسک پس ِ پرده ؛ اسم فارسی حب کاکنج است. ( تحفه حکیم مؤمن ). اسم فارسی عامه فرس ، کاکنج است. ( مخزن الادویة ). عروس پشت پرده. عروس درپرده. عروسک پشت پرده. رجوع به کاکنج شود.
- عروسک پشت پرده ؛ کاکنج ، که نوعی گیاه است. عروس پس پرده. عروس پشت پرده. عروس درپرده. عروسک پس پرده. رجوع به کاکنج شود.
- عروسک پهلوان کچل بودن ؛ بی عرضه بودن. ازخود اراده و فکر نداشتن : وزیران دوره استبداد حکم عروسک های پهلوان کچل را داشتند و نمی توانستند از خوددارای فکر و اراده ای باشند. ( فرهنگ عوام ).
- عروسک خیمه شب بازی ؛ عروسکی که در خیمه شب بازی بکار رود و با سیم یا نخی آنها را به حرکت درآرند و یک تن از داخل خیمه بزبان آنها سخن میگوید. رجوع به خیمه شب بازی شود.
- || کنایه از شخص بی اراده که آلت دست دیگران شود.
- عروسک درپرده ؛ کاکنج ، که گیاهی است. عروسک پس پرده. عروسک پشت پرده. عروس پس پرده. عروس پشت پرده. عروس درپرده. رجوع به کاکنج شود.
|| دختر نابالغ که او را به شوهر دهند. ( برهان ). || منجنیق کوچک را گویند، و آن آلتی باشد که در قلعه ها سازند و بدان سنگ و آتش و خاکستر به جانب دشمن اندازند.( برهان ). منجنیق کوچک ، و آن از آلات جنگ قلعه گیری است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || نام پرنده ای است که شبها بیدار باشد و بانگ کند. ( برهان ). || اسم فارسی طینوس است. ( مخزن الادویة ). اسم فارسی طنبوث است. ( تحفه حکیم مؤمن ). || کرم شب تاب. ( برهان ). حباحب است که بفارسی کرم شب تاب نامند. ( مخزن الادویة ). ذروح. ( از دهار ). کاغنه. ( از زمخشری ). ذرجدح. ( از دهار ). واحد ذراریح که جمع ذرّوح است. گوژخار. باغوجه. مگسک. واغنه. رجوع به ذروح شود. || بوم ماده را گویند، و آن پرنده ای است منحوس. ( برهان ). || رنگ لعلی. ( برهان ). || میوه ای است از اقسام زردآلو. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) :