معنی کلمه کاکنج در لغت نامه دهخدا
ماهیت آن : از انواع عنب الثعلب است و وجه افراد ذکر آن معروف بودن به اسم خاص است و آن نباتی است شبیه به نبات عنب الثعلب و برگ آن از آن عریض تر و شاخهای آن چون بلند شود منحنی به سوی اسفل گردد و گل آن سفید مایل به سرخی و ثمر آن در غلافی مستدیر شبیه به مثانه و آن غلاف در خامی سبز میباشد و بعد رسیدن سرخ و در وسط آن دانه مانند سر پستان و فندق کوچکی نیز بعد رسیدن سرخ میگردد و پیوسته بقمع آن. و دو صنف میباشد جبلی و بستانی. و جبلی آن را برگ مانند برگ سیب غبارآلوده و سیاه و ساق آن با رطوبت چسبنده و نبات آن بزرگ تر از بستانی و گل آن بسیار سرخ و دانه آن زرد مایل به سرخی و در غلافی زرد و منبت آن سنگلاخها و آن را کاکنج منوم و عنب الثعلب منوم و در تخدیر قویتر از خشخاش منوم و از مطلق آن مراد کاکنج بستانی است. و مستعمل پوست و ثمر و دانه آن است که سرخ رسیده بالیده تازه باشد. بهترین آن بعضی بستانی و بعضی جبلی گفته اند. و جمع میان هر دو قول آنکه جائی که تخدیر بسیار مطلوب باشد جبلی بهتر است و در مواضع دیگر بستانی و قوت آن تا سه سال باقی میماند ( از مخزن الادویه ). به فارسی زعرور است. ( فهرست مخزن الادویه ). صاحب اختیارات آرد: به پارسی عروسی در پرده گویند و یک نوع آن را به شیرازی کچومن گویند. و به یونانی نعقابن و قوت وی نزدیک بود به قوت عنب الثعلب خاصه قوت ورق وی. نیکوترین حب آن گویند کوهی بود. صاحب منهاج گوید:نیکوترین ورق آن بستانی بود و طبیعت آن سرد و خشک بود تا دوم و گویند در دوم و گویند در سیوم ربو و لهث و عسرالبول را نافع بود و شریف گوید: اگر ازحب وی هر روز یک مثقال فروبرند از یرقان خلاص یابند به ادراربول. و اگر زن بعد از طهر هفت روز هر روز هفت حب فرو برد منع آبستنی بکند و مجرب است روی جگر. و مثانه را نیکو بود و ادرار بول بکند و فرجه که در مجاری بول بود سود دهد. ( از اختیارات بدیعی ). دکتر محمدعلی غربی مؤلف درمان شناسی در ج 1 ص 153 کتاب خود آرد: کاکِنَج گیاهی است از طایفه سلانه که در باغات و مزارع میروید و میوه آن شبیه گیلاس و در محفظه که اول سبز و بعد نارنجی و سرخ رنگ میشود قرار دارد. و بهمین جهت به عروس پس پرده معروف است. محفظه آن خیلی تلخ است. و باید آن را از میوه ٔکاملاً جدا نمود. میوه کاکنج مدر و یکی از اجزای شربت کاسنی مرکب است. بعلاوه این دارو را برای زیاد کردن خون قاعدگی نیز بکار میبرند.