معنی کلمه شراب در لغت نامه دهخدا
از رز بود طعام و هم از رز بود شراب
از رز بودت نقل و هم از رز بود نبید.مرغزی.هر آنکه دشمن تو باشد و مخالف تو
نیازمند شراب و نیازمند طعام.فرخی.نگیرد طعام و نگیرد شراب
نگوید سخن با سخن گستری.منوچهری.نفس آرزوبوی است دوستی طعام و شراب و دیگر لذتها. ( تاریخ بیهقی ). آن راکه سبب طعام و شراب باشد از آن باز باید داشت. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
از پشت دست گیرد دندان من طعام
وز خون دیده یابد لبهای من شراب.مسعودسعد.از لطیفی که شراب است... هر چند بیش خوری بیش باید و مردم از او سیر نگردد و طبع نفرت نگیرد که وی شاه همه شرابهاست. ( نوروزنامه ). || در استعمال به معنی می و خمر است. ( از غیاث اللغات ). مایعی که در آن سکر باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). قدماشراب مطلق را بجای خمر به کار نمی برده اند بلکه صفت مسکر را بر آن می افزوده اند : هیچ چیز نیست که از او هم تن را فائده بود و هم روان را...مگر شراب مسکر وز شرابهای مسکر شراب انگوری. ( هدایةالمتعلمین ربیعبن احمدالاخوینی بخاری ) . در عرف عامه بر هر مایع مسکری که از انگور یا سایر میوه ها و حبوب و غیره گرفته شده است اطلاق شود. اما خمر فقط اختصاص به آب انگور جوشیده و تفیده دارد. در اصطلاح اطباء شراب مطلق به معنی خمر است ( آب انگور جوشیده تفیده ) و اگر شراب ممزوج گفتند منظورشان شراب مخلوط با آب است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
صاحب آنندراج گوید: بنت الکرم ، بنت العنب ، جماع الاثم ، دختر رز، شاهد زردرخ ، ارزن زرین ، آتش شجر، آتش توبه سوز، شمع یهودی وش ، آب شقایق ، آب حرام ، زبان بند خرد، آتش سیال ، گل نشاط، آتش بی دود، آتش جام ، آتش محلول ، خون تاک ، خون رز، خون خم ، خون شیشه ، خون مینا، خون خروس ، خون خام ، خون بط، خون سیاوش ، خون کبوتر، خون دل مریم ، خون ناموس ، شیرین ، تلخ ، غالیه پرورد، پرده سوز، شبانه ، دوساله و دیرساله از صفات و سنگ محک ، برق ، خورشید، چشم زاغ ، چشم کبوتر، خون کبوتر، از تشبیهات او است و آب سرخ ، آب انار، آب انگور، آب تاک ، آب عنب ، آب آتش زای ، آب آتشین ، آب آتش نما، آب آذرآسا، آب ارغوان ، آب گلرنگ ، آب آتش لباس ، آب آتش رنگ ، آب شیراز، آب خرابات ، آب طرب ، آب شگرفی ، آب تلخ ، آب سیاه آتش ، آتش تر، آتشین دراج ، آتش بی باد، آفتاب زرد، اشک تاک ، اشک دختر تاک ، اشک صراحی ، اکسیر رنگ ،اکسیر مردمی ، بچه انگور، پیر دهقانی ، جان پروین ، جان پریان ، چراغ مغان ، چشم خروس ، چکیده خون ، حیض عروس ، خاتون عنب ، خورشید صراحی ، دختر غم ، دختر آفتاب ، روغن کدو، ریش قاضی ، زاده تاک ، زهر مینا، سیم مذاب ، شعله تاک ، شمع انگوری ، شیره انگور، شیر شنگرف گون ، طفل شش ماهه رز، طفل رزان ، مشیمه رزان ، طلق روان ، عروس خاک ، عقیق ناب ، حنای قدح ، شعله جام ، عیسی هر درد، عیسی هر درمان ، عیسی دهقان ، کیمیای جان ، آبگینه گشنیز خضرم ، لعاب لعل ، لعاب روان ، لعل سفته ، لعل مذاب ، می دیناری ، نسل ادهم ، یاقوت مذاب ، ناب ، ممزوج ، نیم رس ، نورس ، وارسیده ، جوانه ، یکدست ، سرکش ، پرزور، روشن ، صبح ، فروغ ، آئینه فام ، خوشگوار، گوارنده ، جان بخش ، جان سرشت ، روح پرور، لعل ، لعل فام ، لاله رنگ ، لاله گون ، گلرنگ ، خون رنگ ، شفقی ، آذرگون و دینارگون از مترادفات و صفات و تشبیهات اوست. ( آنندراج ). ام الاثام. ام حنین. ام الخل. ام الشر. ام طرف. ام العمایر. ام الکبایر. بنت الدن. ابنتةالذرجون. بنت اللقود. بنت الکرم. ( مرصع ) :