زد
معنی کلمه زد در لغت نامه دهخدا

زد

معنی کلمه زد در لغت نامه دهخدا

زد. [ زَ ] ( مص مرخم ، اِ مص )لطمه و ضرب و صدمه و مشت و کوب. ( ناظم الاطباء ). زدن. و در ترکیب بکار رود.
- زد و برد ؛ زدن و بردن.
- زد و بند ؛ زدن و بستن.
- زد و خورد ؛ زدن و خوردن.
- چشم زد ؛ چشم زدن. کنایت از نگاه کوتاه. طرفة العین :
چو در چشمه یک چشم زد بنگرید
شد آن چشمه از چشم او ناپدید.نظامی.چشم زخم نیز بدین معنی آمده است.
رجوع به زخم ، چشم زخم ، و زدن شود.
|| نبرد و جنگ و کارزار و پیکار و رزم. زد و خورد. جنگ و مجادله و محاربه. زد و کوب. جنگ و نبرد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به «زد و خورد» و زدن شود. || ( ن مف مرخم ) دربسیاری از ترکیبات معنی زده و «زده شده » دهد.
- چشم زد ؛ چشم زده. چشم خورده. چشم زخم رسیده. آنکه او را چشم زده باشند :
گر آیم چنان کن که از چشم بد
نه تو خیره باشی نه من چشم زد.نظامی.رجوع به چشم زدشود.
- دردزد ؛ درد زده. درد رسیده. دردمند. دردآلود. درد زده شده. دردمند شده. بیمار گشته :
زمین خاک شد بوی طیبش تویی
جهان دردزد شد طبیبش تویی.نظامی.رجوع به «زده » و «زدن » و «درد» شود.
- دل زد ؛ دل زده. زده شده. کنایه از متنفر شده از چیزی. سیر شده از کسی یا چیزی در اثر زیاد دیدن آن چیز یا آن کس و یا از داستانی در اثر بسیار شنیدن آن. حوصله سررفته. واخورده. و رجوع به «زده » «زدن » و «چشم زدن » شود.
- رقم زد ؛ رقم زده. مرقوم. نوشته شده. مزبور. مکتوب .
- زبان زد ؛ ورد زبانها. بر زبانها افتاده. مشهور. سخنی که همه بر زبان دارند و میگویند.
- زبان زد شدن ( داستانی و یا نام و صفت کسی ) ؛ ورد زبانها شدن. همه آنرابر زبان داشتن. بر زبانها افتادن. و رجوع به «زبان »و «زدن » و «زده » شود.
- || مصطلح. متداول ِ اَلْسُن. رجوع به زبان شود.
- گوشزد ؛ گوش زده شده. بگوش رسیده. کنایت از تذکر داده شده ، یادآوری گردیده و ظاهراً بدون ترکیب با کردن و یا شدن و مانند آنها بکار نمیرود. رجوع به «گوش » و«گوشزد» شود.
- نامزد ؛ چیزی یا کسی که نام دیگری را بر آن نهاده باشند. کنایت از این که آن چیز یا آن کس را بدان اختصاص داده باشند. کسی که برای منصب یا کاری در نظر گرفته شده باشد و با کردن نیز ترکیب میشود. رجوع به «نام » و «نامزد» شود.
- || ( در تداول ) دختر و یا پسری را گویند که بمیل خود و یا بر طبق آداب و رسوم خانواده برای همسری هم تعیین شده اند، هر یک را نامزد آن دیگری گویند یعنی تعیین شده برای او. و این تا وقتی است که عقد ازدواج آن دو را نبسته باشند. و پس از عقد، دختر را عقدبسته خوانند. نامزد بدین معنی ، در این ترکیبات بکارمیرود: نامزدبازی ، نامزدبازی کردن ، نامزد شدن ، نامزد کردن و نامزد گرفتن. رجوع به «زده » و «نام » و «نام زد» شود.

معنی کلمه زد در فرهنگ معین

و بند (زَ دُ بَ )(اِمر. ) (عا. ) توطئه ، توطئه - چینی .
(زَ ) (اِ. ) صمغ .

معنی کلمه زد در فرهنگ عمید

صمغ.
۱. = زدن
۲. زده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): زبان زد، گوش زد.
* زد و بند: [عامیانه، مجاز] ساخت و پاخت و سازش نهانی دو یا چندتن برای پیش بردن کاری یا به دست آوردن چیزی.
* زد و خورد:
۱. یکدیگر را کتک زدن.
۲. [مجاز] جنگ.

معنی کلمه زد در فرهنگ فارسی

( اسم ) صمغ : بارزد کنگر زد ( صمغ کنگر ) .
ماده چسبناک که از درخت و گیاه بیرون می تراود

معنی کلمه زد در دانشنامه عمومی

زد (موسیقی دان). آنتون زاسلاوسکی ( انگلیسی: Anton Zaslavski، روسی: Антон Заславский؛ زادهٔ ۲ سپتامبر ۱۹۸۹ ) که بیشتر با نام زد ( /ˈzɛd/ ) شناخته می شود، موسیقی دان روسی - آلمانی است و نام صحنهٔ او برگرفته از حرف اول نام خانوادگی اش می باشد. زد در وهلهٔ اول تولید کنندهٔ موسیقی الکترو هاوس است و فعالیت های خود را از کایزرسلاوترن، آلمان آغاز کرده است.
در سال ۲۰۱۲، زد قطعهٔ «وضوح» را به همراه فاکسز منتشر کرد که او را در مسیر موفقیت حرکت داد و در رتبهٔ هشتم ۱۰۰ تک آهنگ داغ بیلبورد قرار گرفت. «بمان» به همراه آلیسیا کارا و «خلاصی» به همراه آریانا گرانده از آثار شناخته شدهٔ دیگر او به حساب می آیند. در پنجاه و ششمین دورهٔ جوایز گرمی زد جایزهٔ ضبط بهترین موسیقی دنس را برای «وضوح» دریافت کرد. در مارس ۲۰۱۸، بیلبورد نام زد را در جایگاه هفتم بهترین موسیقی دانان سبک دنس در سال ۲۰۱۸ قرار داد.
آنتون زاسلاوسکی در ۲ سپتامبر ۱۹۸۹ در ساراتوف، روسیه متولد شد. زمانی که چهار ساله بود خانواده اش به آلمان مهاجرت کردند و او در کایزرسلاوترن بزرگ شد. زد یک موزیسین تعلیم دیده و پسر دو موسیقی دان است. پدرش ایگور زاسلاوسکی، معلم مدرسه و گیتاریست و مادرش نوازندهٔ پیانو است. او در چهار سالگی شروع به نواختن پیانو کرد و در دوازده سالگی یادگیری درام را آغاز نمود. زد یک برادر بزرگ تر به نام آرکادی ( Arkadi ) و یک برادر کوچک تر به نام دنیل ( Daniel ) دارد.
زاسلاوسکی پس از خروج از گروه دیورامیک در سال ۲۰۱۰ با نام «زد» ( Zedd ) به شهرت رسید و در همان سال دو مسابقهٔ ریمیکس بیت پورت را برد. نخستین قطعهٔ منتشر شده از او با نام «سرود» توانست در میان ۲۰ قطعهٔ برتر چارت الکترو هاوس بیت پورت قرار بگیرد.
ریمیکس او برای قطعهٔ «Scary Monsters and Nice Sprites» اسکریلکس ( Skrillex ) در رتبهٔ دوم چارت الکترو هاوس بیت پورت قرار گرفت و زد پس از آن به ساخت ریمیکس برای هنرمندان شناخته شده از جمله: جاستین بیبر، لیدی گاگا، بلک آید پیز و … پرداخت. زد در خلق آثار خود از برنامهٔ «کیوبیس» ( cubase ) ، افزونه هایی مانند: Sylenth1 ، Nexus ، SynthMaster 2. 6 و Omnisphere synthesizers و Kontakt sampler استفاده می کند.
معنی کلمه زد در فرهنگ معین
معنی کلمه زد در فرهنگ عمید
معنی کلمه زد در فرهنگ فارسی

معنی کلمه زد در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ضَرَبَ: زد
معنی کَشَفَتْ: بالا زد (در عبارت"کَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا"یعنی دامن لباسش را بالا زد)
معنی تَبَسَّمَ: لبخند زد
معنی صَکَّتْ: سیلی زد
معنی کَشَفَ: برطرف کرد - کنار زد
معنی یَقْتَتِلَانِ: آن دو می جنگیدند - به قصد کشت با یکدیگر زد و خورد می کردند
معنی نَادَانَا: ما را ندا داد - ما را صدا زد (ندا به معنای صدا زدن و خواندن با صدای بلند است )
معنی نَادَاهُ: او را ندا داد - او را صدا زد (ندا به معنای صدا زدن و خواندن با صدای بلند است )
معنی نَادَاهُمَ: آنان را ندا داد - آنان را صدا زد (ندا به معنای صدا زدن و خواندن با صدای بلند است )
معنی نَادَیٰ: ندا داد - صدا زد (ندا به معنای صدا زدن و خواندن با صدای بلند است )
معنی نَادَاهَا: آن زن را ندا داد - آن زن را صدا زد (ندا به معنای صدا زدن و خواندن با صدای بلند است )
معنی نَادَتْهُ: او را ندا داد(فاعل مؤنث) - او را صدا زد(فاعل مؤنث) (ندا به معنای صدا زدن و خواندن با صدای بلند است )
معنی طَبَعَ: مُهر زد ( بر دل مهر زدن کنایه از این است که راه ورود هدایت و نور به آن دل را ببندند همانطور که وقتی چیزی را مُهر وموم می کنند چیزی نمی تواند به آن وارد شود.)
معنی یُنَادِ: ندا می دهد- صدا می زد - فرا می خواند (ندا به معنای صدا زدن و خواندن با صدای بلند است)
معنی یُنَادِی: ندا می دهد- صدا می زد - فرا می خواند (ندا به معنای صدا زدن و خواندن با صدای بلند است )
ریشه کلمه:
زید (۶۲ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه زد

مظفّر لوای مشیّد اساس شهنشاه عباس یزدان سپاس
شاید و زیبد و سزد که سخن هر چه آری همه چنین آری