خطب

خطب

معنی کلمه خطب در لغت نامه دهخدا

خطب. [ خ ُ طَ ] ( ع اِ ) ج ِ خُطبَه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). رجوع به خطبه در این لغت نامه شود :
بلبلان گوئیا خطیبانند
بر درختان همی کنند خطب.فرخی.چون از خطب فارغ شدم واجب دیدم انشا کردن فعلی دیگر. ( تاریخ بیهقی ).
کورند و کر هر آنکه نبینند و نشنوند
بر خاک خط ایزد و از آسمان خطب.ناصرخسرو.مونس جان و دل من چیست تسبیح و قران
خاکپای خاطر من چیست اشعار و خطب.ناصرخسرو.از بر عرش کند خطبه آن جاه و محل
هرکه از برکند از شعر و ثنای تو خطب.سنائی.در کتاب لطایف الاَّداب از مصنفات عتبی نوادر اخبار و بدایع خطب و اشعار او بعضی مسطور است. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
خطب. [ خ َ ] ( ع اِ ) حال. شان. کار خواه خرد باشد یا بزرگ. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). ج ، خُطوب. قال فما خطبک یا سامری. ( قرآن 95/20 ). و وجد من دونهم امراتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لانسقی حتی یصدر الرعاء و ابونا شیخ کبیر. ( قرآن 23/28 ). قال فما خطبکم یا ایها المرسلون. ( قرآن 57/15 ). || کار بزرگ. حادثه عظیم. ( یادداشت بخط مؤلف ) : این چه خطب و خطر بود که نازل گردید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ( اِمص ) خواستگاری زن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خطب. [ خ َ ] ( ع مص ) مصدر دیگر خِطبَه. خِطِیبی ̍؛ خواستگاری کردن زن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).
خطب. [ خ ِ ] ( ع اِ ) زنی که او را خواستگاری کرده باشند. || مرد زن خواهنده. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، اخطاب. یقال : هی خطبة و هو خطبها. || خطب نِکح ؛ کلمه ای است که بدان نکاح کنند ویقول الخاطب خطب و یقول المخطوب نکح و کذلک خُطب نُکح. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خطب. [ خ ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اخطب و خطباء. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || خُطب نُکح. رجوع به خطب نِکح شود.
خطب. [ خ َ طَ ] ( ع مص ) تیره مایل بسرخی و زردی و یا مایل بسبزی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).
خطب. [ خ َ طَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در نه هزاروپانصدگزی خاور مراغه به قره آغاج. این ده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای معتدل و 190 تن سکنه. آب آن از چشمه ساریلی و محصول آن غلات ، حبوبات و کرچک و شغل اهالی زراعت می باشد. صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه خطب در فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) کار بزرگ ، امر مهم .

معنی کلمه خطب در فرهنگ عمید

کار بزرگ، امر عظیم.
= خُطبه

معنی کلمه خطب در فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع خطبه سخنرانیها خطابه ها.
دهی است از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه واقع در هشت هزار گزی شمال باختری میانه و چهار هزار گزی شوسه میانه به تبریز .

معنی کلمه خطب در دانشنامه عمومی

خطب یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان سراجوی غربی بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع شده است.
خطب (میانه). خطب یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان اوچ تپه شرقی بخش مرکزی شهرستان میانه واقع شده است.

معنی کلمه خطب در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۲(بار)
(بر وزن فلس) روبرو سخن گفتن. خطب، مخاطبه و تخاطب به معنی مراجعه در کلام است و از همین است خطبه (بکسر اوّل و ضّم آن) لکن خطبه (بضّم) مختص موعظه است و خطبه (بکسر) مخصوص خواستگاری زن. و اصل خطبه (به کسر اوّل) حالتی است که خواستگار در آن حالت است مثل جلسة و قعدة، وصف دوّمی فقط خاطب می‏آید (یعنی خواستگار) و وصف اوّلی خاطب و خطیب است. و خطب (بر وزن فلس) به معنی امر عظیم است که در آن تخاطب بسیار می‏شود. (مفردات). در مجمع می‏گوید: خطب کار بزرگی است که شخص درباره آن رفیق خود را خطاب می‏کند گویند این خطب جلیل است. در اقرب می‏گوید: خطب به معنی شأن و شغل است بزرگ باشد یا کوچک و از آن است این جمله «هذا خطب یسیر و خطب جلیل». * ، مخاطبه چون با »فی» متعدی شود معنی مراجعه می‏دهد یعنی درباره ظالمان به من مراجعه نکن و برگشتن عذاب را مخواه. * ، خطب در این آیات به معنی امر است و عظمت نیز از آن استفاده می‏شود چنانکه از طبرسی و راغب نقل شد در نهج البلاغه هست «اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اِنْ اَتَی الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفادِحِ» خطبه 35 «هَلْمَ الْخَطْبَ فی اَبْنِ اَبی سُفْیانَ» خطبه: 160 از این جملات نیز بدست می‏آید که محلّ استعمال خطب امر عظیم است و آنچه از اقرب نقل شد شاید نادر باشد. * ، . نا گفته نماند اگر فصل به معنی فاصل باشد معنی آن است که به داود حکمت و کلام فاصل بین الحقّ و الباطل دادیم و اگر به معنای مصدر باشد معنی چنین است: به او فهم و تشخیص کلام دادیم و این با قضاوت و غیره می‏سازد لذا از ابن مسعود قضاوت و فهم نقل شده. معنی آیه دوّم چنین است: گفت مرا بر آن کفیل کن و آن را به من ده و مرا در سخن گفتن مفلوب کرد. * گناهی بر شما نیست آنچه درباره خواستگاری زنان با اشاره گوئید یا در دل خویش نهان کنید. مراد از خطبه‏در آیه، خواستگاری است.

معنی کلمه خطب در ویکی واژه

کار بزرگ، امر مهم.

جملاتی از کاربرد کلمه خطب

خطبه و سکه ممالک را نام والقاب تو همایون باد
می‌شدم من سربلند سجده ناز ادب چون صراحی خطبه بی‌منبری می‌داشتم
آنک از برای خطبهٔ ایام دولتش برجیس را ردا و وطا کرد روزگار
گفته‌ای عامیانه لیک صریح به ز هفتاد خطبهٔ عربی
در این خطبه این موضوع که موسی با خدا (مستقیم) سخن می‌گفت، یادآوری شده‌است.
مرغ اگر خطبه خواند شاخ اگر گل فشاند سبزه اگر تیز راند هیچ ندارد دوا
خطبه ۱۳۴ در رابطه با راهنمایی‌های علی بن ابی‌طالب به عمر بن خطّاب است. این رهنمودها در خصوص جنگ مسلمانان با سپاه روم است.
به عالی خطبهٔ «الملک لله» ز ماهی صیتشان بررفت تا ماه
درنگر گر کرای خطبه کند مکن از التفاتشان مهجور
در زمان خلافت ابوبکر و عمر، حسین در برخی رویدادها مانند شهادت دربارهٔ ماجرای فدک حضور دارد. بر طبق روایتی، حسین، زمانی که عمر، خلیفهٔ دوم بر منبر محمد نشسته و در حال سخنرانی بود، به وی به‌دلیل نشستن بر منبر محمد اعتراض کرد و عمر نیز خطبهٔ خود را نیمه‌کاره رها کرد و از منبر فرود آمد. همچنین عمر سهم حسن و حسین از بیت‌المال را به‌سبب نزدیکی با محمد، همانند سهم علی و اهل بَدْر معین کرده بود.
روایت است که طاهر، سر امین را برای تسلیم گشتن مردم، در معرض دید عموم قرار داد و همه را امان داد. او در جمعه وارد بغداد گشت و در طی خطبه‌ای بلیغ به همراه استناد فراوان به آیات قرآن، پیروزی خود را از جانب خداوند دانست که خلافت را بر عهدهٔ مأمون گذاشته و بار آن را بر دوش او قرار داده و سپس مردم را به اطاعت و اتحاد فراخواند.
نی ز اول دوستانت را نبودی با تو الف نی چنان گشتی کنون کز خطبهٔ چین و ختا
به نام و ذکرش پیراست منبر و خطبه به فر و جاهش آراست یاره و گرزن
خطبه معدلت بخوان از نو عالمی کن ز عدل مالامال
این خطبه در رابطه با راهنمایی‌های علی بن ابی‌طالب به عمر بن خطّاب است. این رهنمودها در خصوص جنگ مسلمانان با سپاه ایرانیان است.
سال ۱۳۷۰، در زمان ریاست محمد هاشمی رفسنجانی بر صدا و سیما، داوود میرباقری فیلمنامه سریالی با عنوان «خاری در گلو» را براساس زندگی علی ابن ابی طالب به صدا و سیما ارائه داد. از میرباقری خواسته شد فیلمنامه‌اش را بازنویسی کند و این روند و اعمال اصلاحیه‌ها تا چند بار تکرار می‌شود. سرانجام با تأیید مسؤولان وقت تلویزیون، نخستین سریال مهم تاریخی مذهبی صدا و سیما در چنین ابعادی کلید خورد. «خاری در گلو» که اشاره به خطبه «شقشقیه» علی در نهج البلاغه دارد، در سال ۱۳۷۳ با حضور ۱۵۰ بازیگر اصلی و بیش از ۵ هزار هنرور از نیروهای ارتش مقابل دوربین رفت.