معنی کلمه کرچک در لغت نامه دهخدا
- تخم کرچک ؛ دانه کرچک که از آن کرچک گیرند. ( فرهنگ فارسی معین ).
- روغن کرچک ؛ روغنی که از دانه پوست کنده کرچک گیرند و مصرف صنعتی و داروئی دارد. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کرچک چینی ؛ گونه ای کرچک که بیشتر در چین و افریقا بعمل می آیدو به صورت درختچه و پایا و دارای برگهای بیضوی و کشیده است. از دانه های آن مانند کرچک معمولی روغن تهیه می شود. دانه این گونه کرچک را حب ختایی گویند، کرچک هندی. بید انجیر ختایی. دند. کرچک خطائی. حب السلاطین. حب الملوک. خروع چینی. خروع صینی. چیپال گوته. جمال گوته. شجر حب الخطا. طاریقه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کرچک خطائی یا خطایی ؛ کرچک چینی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ترکیب کرچک چینی شود.
- کرچک هندی ؛ کرچک چینی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ترکیب کرچک چینی شود.
کرچک. [ ک َ چ َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش بلده در آمل مازندران. ( ترجمه سفرنامه مازندران رابینو ص 151 ).