معنی کلمه فدک در لغت نامه دهخدا
فدک. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انار شهرستان رفسنجان ، واقع در 38 هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 5 هزارگزی خاور شوسه رفسنجان به یزد. دارای چهل تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
فدک. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) قریه ای در حجاز که از آنجا تا مدینه دو روز راه است ، و گویند سه بخش بوده است و هنگامی که رسول اکرم خیبر و قلاع آن رافتح کرد، سه قلعه پایداری کردند و محاصره آنها به دشواری گرایید، و اهل فدک قاصدی نزد رسول خدا فرستادند که اموال و میوه های خود را به نصف ، تقسیم و مصالحه نمایند، و رسول ( ص ) این غنیمت جنگی را پذیرفت. در این ناحیه چشمه ها و نخلستانهایی بود و سپس عمر بر آن دست انداخت و هنگامی که فتوح مسلمین وسعت یافت آن را به ورثه رسول اکرم بازداد. بر سر این ده بین علی و عباس بن عبدالمطلب اختلاف بود. علی میگفت : آن را رسول اکرم در زمان خود به فاطمه بخشیده است و عباس آن را ملک رسول میدانست و خود را وارث او میشمرد و سرانجام عمربن عبدالعزیز در زمان خلافت خود به والی مدینه دستور داد که آن را به فرزندان فاطمه واگذارد. درباره این ده سخن بسیار است و در اینکه بعد از رسول اکرم کار آن به کجا کشید اختلاف روایت موجود است. ( از معجم البلدان ). دهی که پیغمبر ( ص ) در آنجا باغ خرما داشت. ( غیاث از صراح ). این در خیبر بود و رسول اکرم آن را به فاطمه علیهاالسلام بخشید و ابوبکر از او بازگرفت. ( یادداشت بخط مؤلف ). دهی است به خیبر، و از آن ده است فدکی. ( منتهی الارب ). و این ده را به نام فدک پسر حام بن نوح خوانده اند. ( منتهی الارب ) :
لعنت کنم بر آن بت کز فاطمه فدک را
بستد به قهر تا شد رنجور و خوار و غمگین.ناصرخسرو.
فدک. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) نام پسر حام بن نوح ، و فدک خیبر به نام او خوانده شده است. ( از منتهی الارب ).