معنی کلمه بادامک در لغت نامه دهخدا
بادامک. [ م َ ] ( اِ مصغر ) نام نوعی درخت بادام که در اطراف کرج میروید . ( درختان جنگلی ساعی ج 1 ص 227 ). بارشین. جرگه. || گونه ای از بادام وحشی که در کوههای اطراف کرج در ارتفاعات 1400 گزی روید. ( درختان جنگلی ایران ثابتی ص 36 ). درختچه ای است در دامنه های اطراف جاده طهران به کرج در «وردآورد» و «دره وردی » روید. ( درختان جنگلی ایران ثابتی ص 36 ). رجوع به بادام و بادامچه شود. ( جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 227 ). || لوزه. ( واژه های نو فرهنگستان ).
بادامک. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش ری شهرستان طهران در 36هزارگزی شمال باختری مرکز بخش و 5هزارگزی جنوب راه قزوین. آب و هوایش معتدل است و 250 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود کرج و محصولش غلات ، صیفی ، باغات و چغندرقند و شغل مردمش زراعت و گاوداری میباشد. دبستان دارد و از راه شوسه قزوین ماشین میرود. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ). نام قریه ای نزدیک طهران براه قزوین. در این قریه برای آخرین بار سپاهیان محمدعلی شاه از آزادیخواهان شکست یافتند و سردار محی و میرزاکریمخان درین قسمت سرداری سپاه آزادیخواهان داشتند.
بادامک.[ م َ ] ( اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان طهران در 10هزارگزی باختر مرکز بخش ، سر راه علیشاه عوض بطهران. هوایش معتدل میباشد و 120 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات ، باغات ، حبوبات ، چغندرقند میباشد و شغل مردمش زراعت است. راهش ماشین رو است و پل آجری ازآثار قدیم دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
بادامک. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان افشاریه بخش آوج شهرستان قزوین در 45هزارگزی شمال خاوری مرکز بخش و 5هزارگزی راه عمومی. هوایش معتدل و 5 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
بادامک. [ م َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان کزاز سفلی بخش سربند شهرستان اراک در 41هزارگزی شمال باختر آستانه. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر دارای 363 تن سکنه. آبش از چشمه سار و محصولش غلات ، لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی اهالی قالیچه بافی وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).