استبشار

معنی کلمه استبشار در لغت نامه دهخدا

استبشار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) مژده دادن. ( منتهی الارب ). || خبر خوش پرسیدن. ( غیاث اللغات ). || شاد شدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شادمان شدن. شادی یافتن. ( زمخشری ). فرَح. سرور. شادی. اِبشار: و التماسات هر یک را بر آن جمله به اهتزاز و استبشار تلقی کرد. ( کلیله و دمنه ). و دلهای جراحت رسیده را مراهم مراحم می نهاد و همگنان را امداد استبشار روی مینمود. ( رشیدی ). || به خبر یقین کردن. ( منتهی الارب ). قال اﷲ تعالی : یستبشرون بنعمة من اﷲ. ( قرآن 171/3 ).

معنی کلمه استبشار در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شاد شدن ، شادی کردن . ۲ - (اِمص . ) گشاده رویی .

معنی کلمه استبشار در فرهنگ عمید

۱. شاد شدن، شادمانی.
۲. شنیدن خبر خوش.

معنی کلمه استبشار در فرهنگ فارسی

شادشدن، شادی یافتن، خبرخوش پرسیدن ، شادمانی، گشاده رویی

معنی کلمه استبشار در ویکی واژه

شاد شدن، شادی کردن.
گشاده رویی.

جملاتی از کاربرد کلمه استبشار

قبله گاها! ابوی مقاما: مرقوم داشته بودید که خدا کشتی آن جا که خواهد برد. فرمودند: راست گفته اید؛ چرا که کشتی ما را در دریای جنگ رومی خدا خواست و برد والا از ما بیشتر هیچ کس حامی دولت روم نبود و به هیچ خاطر نمیرسید که ما خود باین شدت متصدی کفایت رومی شویم، چون خواست خدائی بود عنان اسب ما بدست قدرت ازلی این طرف گشت و پیغام های شما و اصرار محمد آقا رو باین طرف نتیجه بخشید نه آن طرف؛ لکن حالا هم باز منظور ما جز این نیست که تا توانیم رشته صلح را از دست ندهیم و تا ممکن است باز آخر این کار را بصلح و صلاح ختم کنیم؛ چرا که مشغول شدن ما و رومی بهم باعث فراغت کفره روس است که دشمن هر دو دولت است و مزید احتیاط هر دو طرف ازو میشود و در حکم آن است که ما خود العیاذبالله باعث ضعف اسلام و قوت کفر شویم. لهذا لازمه سعی داریم که ان شاءالله درین سفر بزور بازوی غازیان مظفر عهدنامه جدیدی مبسوط و مضبوط در مصالحه دولتین ببندیم و ایلچی بزرگ آنها را با تحف و هدایا بدربار دولت همایون بفرستیم و بفضل و عنایت خدا و باطن ائمه هدی قوت اسلام را از دو طرف زیاد کنیم. لکن هرگاه غرور و نخوت رومی زیاد باشد ناچار و لابد میشویم که تن بجنگ در دهیم و سر بننگ فرو نیاوریم. الحمدالله کار هم پیشرفت دارد و گزارشی که در مقدمه الجیش روی داده در ملفوقه مبارکه به ابتهاج و استبشار شما مرقوم شده است. والسلام
روی عن وهب بن منبه قال: انّ الارض شکت الی اللَّه عزّ و جلّ ایّام الطوفان لانّ اللَّه عزّ و جلّ ارسل الماء بغیر وزن و لا کیل فخرج الماء غضبا للَّه عز و جل فخدّش الارض و خدّدها، فقالت یا ربّ انّ الماء خدّدنی و خدّشنی، فقال اللَّه عزّ و جلّ فیما بلغنی و اللَّه اعلم انّی ساجعل للماء غربالا لا یخدّدک و لا یخدّشک. فجعل السحاب غربال المطر فَإِذا أَصابَ بِهِ، ای بالمطر مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ بمجی‌ء الخصب و زوال القحط. وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنی و قد کانوا من قبل نزول المطر عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ یائسین قانطین من نزول القطر، فلما انعمنا علیهم بذلک اقتصروا علی الفرح و لم یشکروا. و قیل وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنی و ما کانوا من قبله الّا مبلسین. و اعاد قوله من قبله تاکیدا، و قیل الاوّل یرجع الی انزال المطر، و الثّانی الی انشاء السّحاب. و قیل الثانی یرجع الی الاستبشار، و تقدیره من قبل الانزال من قبل الاستبشار، لانّه قرنه بالابلاس و لان منّ علیهم بالمطر و بالاستبشار و اللَّه اعلم.
تا آخر روزی در میان این گفتگوی و در اثنای این جستجوی، سعادت بر من استقبال کرد و گفت: تحری رضای تراکمر بستم و به طالع فرخنده با تو پیوستم. همه مدخر خزینه خرد بر تو نثار کردم و جمله ذخایر نفایس عقل پیش تو آوردم. من نیز بدین بشارت، استبشار نمودم و مقدم او را به ترحاب و اهتزاز جواب دادم.
منم آن نخل خزان دیده که دارم امروز به بشارات بهار ابدی استبشار
روزی مسافری بزاویه او مهمان افتاد. زاهد تازگی وافر، واجب داشت و باهتزاز و استبشار پیش او باز رفت. چون پای افزار بگشاد پرسید که: از کجا می‌آیی و مقصد کدام جانب است؟ مهمان جواب داد که: بر حال عاشقان و صادقان بسماع ظاهر بی عیان باطن وقوف نتوانی یافت. و هرکه بی دل وار قدم در راه عشق نهاد و مقصد او رضای دوست باشد لاشک سرگردان در بادیه فراق می‌پوید و مقامات متفاوت پس پشت می‌کند تا نظر برقبله دل افگند، و چندانکه این سعادت یافت جان از برای قربان در میان نهد، و اگر از جان، عزیزتر جانانی دارد هم فدا کند. یا بنی انی اری فی المنام انی اری فی المنام انی اذبحک. در جمله قصه من دراز است و سفر مرا بدایت و نهایت نی.
ضعفِ حال من بندهٔ ضعیف هنوز معلومِ رایِ عالی نیست و خانهٔ من همیشه بر گذرگاهِ سیلِ حدثان بودست و در معرضِ طوفانِ طغیانِ ظلم و آنگه که بدین جودیِّ کرم وجود پناه آوردم و بدین حصارِ عصمت تمنّع ساختم و از مضیقِ آن عسر و نامرادی بفضایِ این بسر و کامیابی آمدم ، دیری بود تا ظلمهٔ روزگار خانه فروشِ استظهار من زده بودند و من از دستِ نهب و نهیبِ تاراجِ ایشان ، لَیسَ فِی البَیتِ سِوَی البَیتِ بر خوانده ، بلی جفتی که مادرِ اطفالست جگر بداغ ایشان تافته و چندین چشم و چراغ را پیشِ چشم مرده و کشته یافته، با خود آورده‌ام و در گوشهٔ نشانده تا اشارتِ حضرت از خواندن و راندن و نواختن و انداختن بر چه جملت رود و طالعِ تحویلی که کرده‌ایم ازین مطلعِ آفتاب جلال چه تأثیر نماید ؟ شاه گفت : همه تا اینجا بود خوش باش و جفتِ مساعد را که از بهرِ معصم و ساعدِ عیش هیچ زیوری زیباتر از ایشان نیست، آنجا که خواهی در حریمِ امن و استقامت و ستارهٔ عافیت و عفت بنشان که ستارهٔ محنت را دورِ جور بپایان رسید و روزگارِ آشفته را فرجام خوب انجام پدید آمد ع وَ اِنَّ البَلَایَا اِن تَوَالَت تَوَلَّتِ ، آزادچهره خدمت کرد و نماز برد و دعائی که واجبِ وقت آمد، بگفت و باز گشت و بنزدیکِ ایرا شد و حکایتِ حال بَاَسرِهَا از هرچ رفته بود ، بدو رسانید و شرح داد که چون ببارگاهِ ملک راه یافت ، موردِ او را بکدام تبجیل تلقّی کرد و بورود و تلاقیِ او چه مایه اهتزار نمود و مقدمش را چگونه مغتنم داشت و بر نزول و وصولِ او چه ابواب و فصول بتقریر رسید. ایرا از استماع آن سخن و استبشارِ آن حالت و استظهار بدان دالّت که حاصل آمد، محصولِ زندگانی گذشته بازدید و نظر بر باقی نهاد که در خدمتِ آستانهٔ میمون او صحبتی از حوادث مأمون بگذراند و آنگه آزادچهره و ایرا هر دو بِإِیرَاءِ زَندٍ مِنَ العَزِیمَهِ لَایَکبُو اُوَارُهَا وَ اِرهَافِ سَیفٍ مِنَ الصَّرِیمَهِ لَا یَنبُو غِرَارُهَا بر آن قرار گرفتند که در معاطفِ کنفِ عاطفت و دولتِ شاه مسکن و مأوی ساختند و در آن مأمن دل بر وطن نهادند.
پادشاه با یکی از خواص خویش، مستنکروار از کوشک بیرون آمد و به خانه بازرگان رفت مستوره چون دید که پادشاه، عقد عهد او بسته است و به صحبت و محبت او اتصال جسته، قدوم او را استقبال کرد و به حضور او استبشاری نمود و گفت:
و اما انواعی که در تحت جنس شجاعت است یازده نوع است: اول کبر نفس، دوم نجدت، و سیم بلند همتی، و چهارم ثبات، و پنجم حلم، و ششم سکون، و هفتم شهامت، و هشتم تحمل، و نهم تواضع، و دهم حمیت، و یازدهم رقت. اما کبر نفس آن بود که نفس به کرامت و هوان مبالات نکند و به یسار و عدمش التفات ننماید بلکه بر احتمال امور ملایم و غیر ملایم قادر باشد. و اما نجدت آن بود که نفس واثق باشد به ثبات خویش تا در حالت خوف جزع برو در نیاید و حرکات نامنتظم ازو صادر نشود. و اما بلند همتی آن بود که نفس را در طلب جمیل سعادت و شقاوت اینجهانی در چشم نیفتد و بدان استبشار و ضجرت ننماید تا به حدی که از هول مرگ نیز باک ندارد. و اما ثبات آن بود که نفس را قوت آلام و شداید مستقر شده باشد تا از عارض شدن امثال آن شکسته نشود. و اما حلم آن بود که نفس را طمأنینتی حاصل شود که غضب بآسانی تحریک او نتواند کرد و اگر مکروهی بدو رسد در شغب نیاید. و اما سکون آن بود که در خصومات یا در حربهایی که جهت محافظت حرمت یا ذب از شریعت لازم شود خفت و سبکساری ننماید و این را عدم طیش نیز گویند. و اما شهامت آن بود که نفس حریص گردد بر اقتنای امور عظام از جهت توقع ذکر جمیل. و اما تحمل آن بود که نفس آلات بدنی را فرسوده گرداند در استعمال از جهت اکتساب امور پسندیده. و اما تواضع آن بود که خود را مزیتی نشمرد بر کسانی که در جاه ازو نازل تر باشند. و اما حمیت آن بود که در محافظت ملت یا حرمت از چیزهایی که محافظت ازان واجب بود تهاون ننماید. و اما رقت آن بود که نفس از مشاهده تألم ابنای جنس متأثر شود بی اضطرابی که در افعال او حادث گردد، والله اعلم.
جوان در وقت از بادیه حرمان روی به کعبه درمان نهاد. چون به در سرای زن رسید، زن به فراست حالت و کیاست حیلت، بجای آورد که عاشق گذری می کند و بوی جگر سوخته و رایحه دل بریان بشناخت که محب قصد محبوب دارد، با تبسم و استبشار و بشاشت و اهتزاز به استقبال عاشق شتافت و با صد هزار ناز، عاشق نیازمند را به خود خواند و گفت:
همی گوید بنده وبنده زاده نصرالله محمد عبدالحمید بوالمعالی، تولاه الله الکریم بفضله، چون بفر اصطناع و یمن اقبال مجلس قاهری شاهنشاهی ادام الله اشراقه خانه خواجه من بنده اطال الله بقاءه و ادام ایامه و انعامه و رزقه الله سعادة الدارین قبله احرار و افاضل و کعبه علما و امائل این حضرت بزرگ لازالت ممحروسة الاطراف محمیة و الاکناف بود، و جملگی ملاذ و پناه جانب او را شناختندی، و او در ابواب تفقد و تعهد ایشان انواع تکلف و تنوق واجب داشتی، و التماسات هر یک را بر آن جمله باهتزاز و استبشار تلقی کردی که مانند آن بر خاطر اهل روزگار نتواند گذشت -و ذکر این معنی ازان شایعتر است که در آن بزیادت اطنابی حاجت افتد .