بشاشت. [ ب َ / ب ِ ش َ ] ( ع مص ) بشاشة. مأخوذ از تازی ،خوشرویی و شادمانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تازه رویی. خوبرویی و شادمانی. ( ناظم الاطباء ). گشاده رویی.( تفلیسی ). تازه رویی و شادمانی. ( آنندراج ). شادی. شادانی. شادمانی. طلاقت وجه. سرور. اهتزاز : بینادلان ز گفته من در بشاشت اند کوری این گروه که جز در حزن نیند.خاقانی.|| تازه روی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). خوش طبع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شاد شدن. ( زوزنی ). گشاده روی شدن. گشاده رویی کردن. ( زوزنی ). شادمانه شدن. و رجوع به بشاشةشود. بشاشة. [ ب َ ش َ ] ( ع مص ) بشاشت. بش. خوشرویی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بش و بشاشت شود. || تازه روی و شادمان شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || به لطف کلام و تازه رویی وگشادگی پیشانی پیش آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
معنی کلمه بشاشت در فرهنگ معین
(بَ شَ ) [ ع . ] (اِمص . ) خوش رویی ، سرزندگی .
معنی کلمه بشاشت در فرهنگ عمید
۱. خوش رو بودن، گشاده رویی، خوش رویی. ۲. خوشحالی.
معنی کلمه بشاشت در فرهنگ فارسی
خوشروبودن، گشاده رویی، خوشرویی، خوشحالی ( اسم ) تازه رویی خوش منشی خوشرویی : ( اظهار بشاشت کرد . )
معنی کلمه بشاشت در ویکی واژه
خوش رویی، سرزندگی.
جملاتی از کاربرد کلمه بشاشت
جماعت لمغانیان با فرحی قوی و بشاشتی تمام بازگشتند و آن سال مرفه بنشستند و آب به کس ندادند.
و علامت اول آنکه چون با اقران و امثال خود در مسأله ای از مسائل، گفتگو می کند اگر حق بر زبان ایشان جاری شود، و آنچه او گوید مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن کرد و از اینکه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت برآوردند اظهار شکرگزاری ایشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شکرگزاری مشکل نبود پس این علامت آن تواضع است و اگر قبول حق از ایشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمی نتواند نمود معلوم است که تکبر دارد و باید بعد از تأمل در بدی عاقبت آن، در خباثت نفس خود تأمل کند و در صدد معالجه برآید و خود را بر آنچه گران است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شکرگزاری حق گویان بدارد و مکرر اقرار به عجز و قصور خود کند و به گوینده حق دعا کند و او را آفرین و ستایش گوید، تا این صفت از او رفع شود و بسا باشد که در خلوت مضایقه از قبول حق ندارد و لیکن در حضور مردم بر او گران باشد، در این وقت، کبر نخواهد داشت و لیکن مبتلا به مرض ریا خواهد بود و باید آن را معالجه نماید به نحوی که در مرض ریا بیاید.
ولت بشاشته واصبح ذکره شجنا یعل بافواد و ینهل
وزیر نظام الملک گوید:« زمانی که درستی گفتار حسن بر سلطان آشکار شد، به من گشادهرویی و بشاشت کرد. اما من نیک دانستم که این معنی بر خاطرش اثر نهاده است. »
قوله تعالی: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، سیاق این آیت تشریف و تخصیص عمر خطاب است که.... بعهد اسلام در آمد. مصطفی ص او را در کنار گرفت و گفت: الحمد للَّه الذی هداک الی الاسلام یا عمر، پس دست وی گرفت و او را پیش یاران برد و گفت: بشروا فهذا عمر قد جاءکم مسلما، ای یاران من، بشارت پذیرید که عمر باسلام در آمد. حمزه برخاست و او را در کنار گرفت، و یاران همه شاد گشتند و بشاشت نمودند و گفتند: الحمد للَّه الذی هداک الی الاسلام یا عمر.
چو دشمن بشاشت نماید بیندیش که زیر بشاشت بلائیست منکر
همچنان که منقول است که «معاویه در مرض موت خود اظهار بشاشت و خرمی می نمود و از شکایت و ناله احتراز می کرد و می گفت:
لیک قضا کارِ دگر گونه کرد جامِ بشاشت را وارونه کرد
بشاشت دل اطفال در شب نوروز نشاط خاطر صایم بصبح عید صیام
روی پادشاه خداوند عظیم برافروخت و بشاشتی در طبع لطیف او پدید آمد. مرا تحسین کرد و گفت: